Friday, March 26, 2010

Urmu Gölü Susuzdur

Ərəb dilindən alınmış Təəhhüd(تعهد) sözcüyünün Türkcəsini bilmirəm. Hər kimsə də onun nə olduğunu bir cürə düşünür. Ancaq bu iki gözəl və olduqca üzücü poster də, gerçək anlamda olan bir təəhhüd görürəm. Bütün Azərbaycanlı və Türk uzmanclar da belə bir təəhüddün olması qoymaz biz kimi adamlar, Urmu Gölünün qurumaq xətərini bir an unutsun:


İki il bundan öncə Marağa ya getmişdim. Orada 17 il bundan öncə görmədiyim bir gözəl yaşıllıq görürdüm. O hədsiz yaşılliq Ələviyan səddindən qaynaqlanırdı. Belə səddlər Urmu gölünün ətrafında çoxdurlar və ola bilər ki belə sədlər aşırı su içməsələr Urmu gölüdə bir az çox su alıb və qurumaz. Umud ki Urmu gölü ilini qorumaq ilində, Urmu Gölü qırağında yaşayan Azərbaycanlılar , su tükətimlərində azca Təəhhüdləri olsun. 

Monday, March 22, 2010

خالخالین خالخاللیغی

خالخالا خالخال آد قویماغین ندنی ائله بورانین گئرچکده خال خال اولماغی دیر. نئچه یوز کیلومئتر گلدیکدن سونرا هر یوز آددیم جور به جور گؤرونوملره قارشی گلیر آدام. بورا لار قیزیل اوزن چایینین یاخینلیقلاری دیر، بایراملیق اولسون سیزلره :


بوتون آلبومو بورادا گؤره بیلرسینیز: (باغلانتی)

بو ده یازین بیرینچی گونو و دان چاغی گؤردوغوم یاغمیش قار! نه قوناق گلیردی و نه بیز بایرام گؤروشو ایچین بیر یئره گئده بیلیردیک:

Saturday, March 20, 2010

سَــكــسنلرين سون ايلي قوتلو اولسون

دئيه بيلرم مين اوچ يوز سـكسن سككيزينجي گئرچك ده تيراختور ايلي ايدي!
نئچه يازي و تحليل اونون تايسيز آلقيشلانماسينا گؤره يازديم.ايشي اؤتوروب گئديب تئهران و كرج ده كي اويونلارينا دا باخيرديم. چوخ هيجانلي و لذتلي لحظه‌لر ايديلر.
فيكريمه چاتدي كي ايلين سونوندا بايرامليق يئرينه، بير كليپ حاضيرلايام سايين اوخوجولار ايچين! البته ويدئولاري بير بيرينه ميكس ائله ييب ياپيشديرماق منيم بو كؤهنه بيلگي ساياريم ايله چوخ چتين ايش ايدي، آنجاق فيكر ائليرم "باريش كور قروپو"نون مسعود امير سپهر يؤنتيمي ايله اوخودوقلاري "ياشا ، ياشا، تيراختور" گؤزل مارشي، دوزه‌تديگيم كليپي چوخ " گؤزل بيلينديره جك:




فايلي بوردان دا دانلود ائده بيلرسينيز:

اينشاللا كي گلن ايل آذربايجان ايچين ياخشي بير اولسون(باكي‌ليلار دئميشكن فيراوانليغ اولسون!)، اورمو گؤلو قوروماسين، تيراختور دال با دال باشاري يا ال تاپسين، و هر بير تورك اوشاغا دا بير تورك ديلينده مدرسه اولسون! بيزدن كي گئچدي...

ی. س:
بو یازینین تاریخینه اوچ گون آرتیردیم، کی ایلین سون یازی سی اولسون! یوخسا گئرچک اولاراق "بانوان طرفدار تیراختور" ایلین سون یازی سی دیر.

Friday, March 19, 2010

بانوان طرفدار تیراختور

تیراختور یا تراکتور وسیله ای است چندمنظوره که هم در کشاورزی و باغبانی به درد می خورد، و هم در حمل ماسه و خاک و بکسل کردن خودروهایی که در جاههای پرت و دور افتاده زمین گیر شده اند. منتها کار کردن با آن به این سادگی ها هم نیست که به نظر می رسد. یادم هست دوران کودکی ام که می دیدم از روستاهای دور پشت تراکتورها یک تریلر هم می بستند که پشتش پر بود از مرد و زدن و کودک و کلی وسایل و محصولات کشاورزی و باغی و ... ، و می آمدند به کیوی(کویو) جهت خرید، و درمان و فروش محصولاتشان. نه راه درست و حسابی بود و نه وسایل نقلیه مناسب که بتواند این همه بار و آدم را بتواند این ور و آور ببرد. خیلی از زنان حامله روی همین تریلی ها زایمان کرده اند چون تراختور سرعتش آنقدر نبوده که آنها را سر وقت به زایشگاه برساند. و از سوی دیگر خیلی از همین تریلرهای خطرناک در کوره راهها چپ شده اند و جان خیلی ها، حتی جان رانندگان ماهرش را هم گرفته اند. ولی از این خطرات می شد با رعایت اصولی خیلی ساده جلوگیری کرد.

این وسیله در طول این پنجاه-شصت سال به هر دردی خورده است و چندین سال بود اسمش در خدمت ورزش آذربایجان بود و البته همه نمی دانستند که قرار است فراتر از ورزش هم نقشهایی ایفا بکند. در این مورد حرف و حدیث بسیار است و مهمترین نقش آن همان نقشی است که از آن به عنوان سمبل هویتی و بیداری فرهنگی و کنار گذاردن از خود بیگانگی فرهنگی یاد می شود. و آنچه که عیان است چه خاجت به بیان است. اگر در میان تماشارگران و تشویق کنندگان تراختور نبوده اید، کافی است یکی از ویدئوهای مربوط به بازیهای تراختور را مشاهده کرده و ببینید که ببینید برخلاف دیگر مسابقات فوتبال، این تیم چه ببازد و چه ببرد پیوسته تشویق می شود و البته حین تشویق تماشاگران تشویق خود را امضاء هویتی می کنند و طومار شفاهی می دهند. البته درست مثل تریلی های فوق خیلی ها ، حتی آنهایی که دایم چرخهای تراختور را پنچر می کردند، آرزوی آن را دارند سوار تریلر تیم تراختور شوند و یا بار خود را بر آن بگذارند، و حتی گاهی با پر رویی می گویند بار و مسافر خود را بگذارید زمین ، ما واجب تریم. ولی گویا این بار هم راننده تراختور و هم سرنشینان تریلر تراختور می خواهند شاخص ها و معیارهایی را هم رعایت کنند و کمی دقت می کنند که تراختور بیش از حد به فشار نیافتد تا بشود صحیح و سالم به مقصد رسید و برگشت.

می خواهم با مصادیق هم حرف بزنم. در حال حاضر، دو "بار" و یا "مسافر" اصلی تیراختور که ظاهرا در اولویت قرار گرفته اند  دو هدف "تورک دیلینده مدرسه"(یک مسأله فرهنگی) و "اورمو گؤلو قوروماسین"(یک مسأله زیست محیطی) می باشند، که به اندازه کافی بار سنگینی برای تراختور هستند و از شواهد موجود می شود استنباط کرد که توافق بی نظیر و عاقلانه ای در مورد این دو اولویت وجود دارد. شخص خاصی هم نیامده چنین اولویتهایی را گوشزد کند و خط مشی دهد ، بلکه یک عقل جمعی به این نتیجه رسیده  که  گذاشتن بارهای دیگری فراتر از اینها می تواند، موجب به گل نشستن تراختور شود.

این "فراتر"ی که می گویم یکی همین مسأله زنان است که در آن مورد نباید زیاد بعد حقوق بشری به آن داد(مسأله ای که خانم سودابه اردوان مطرح کرده)، و از زاویه ورزشی-فرهنگی به آن نگاه کرد. چند هفته قبل که پس از بر گشتن از ورزشگاه خاطرات خود را به بستگان می گفتیم یکی از خانمهای فامیل گفت که به ما چه؟ این داستان مردانه است و برای زنان جذابیت ندارد و من ساکت شدم! و حضور ذهن نداشتم که بگویم در تبریز زنها هم از بیرون استادیوم تشویق می کنند و افسوس که نمی توانند وارد ورزشگاه شوند. البته زمانی گفته شد که ورود زنها به استادیوم جهت تشویق یک تیم فوتبال آقایان را، دولت می خواهد آزاد کند ولی بنا به دلایلی جدی نشد که درست هم بود، چون جو فرهنگی ورزشگاههای تهران مناسب نبود و شعارهای غیر اخلاقی و فحشهای رکیک داده می شد. ولی همانطور که دیده می شود نوع تشویق طرفداران تراختور تفاوت می کند و نسبت شعارهای غیراخلاقی، احتمالا به دلیل درصد زیاد افراد متأهل در میان تماشاگران، بسیار پایین است که به این نکته حائز اهمیت در گزارش "بررسی جمعیت شناختی تشویق کنندگان تراختور در کرج" هم اشاره شد* و از سوی دیگر مشاهده هم شده که تعدادی از خانمهای علاقمند تبریزی همراه با خانواده خود از بالای تپه های مشرف بر زمین استادیوم، به تشویق تیم پرداخته اند. و به طور مثال اگر طبقه های بالای استادیوم را به همان خانواده ها اختصاص داد می توان شاهد آن بود که تعداد چنین خانواده ها و بانوانی که می خواهند وارد استادیوم یادگار امام(سهند) شوند خیلی بیشتر از تصور باشد و چه بسا در دفعات بعد وضعیت اختصاص جایگاه ها برعکس شود! با حضور بانوان و خانواده ها ، در تنها ورزشگاهی که می تواند آمادگی حضور زنها را دارد، با قاطعیت می توان گفت فرهنگ جامعه حاضر در استادیوم نیز بهتر خواهد شد و این ظرفیت در جامعه ایجاد خواهد شد که تفکیک جنسی در اختصاص جایگاه ها نیز قائل نشوند و حتی خانمها بدون احساس نگرانی و به تنهایی، بتوانند به استادیوم ها رفته و آنها نیز به تشویق تیم مجبوب خود یعنی تیراختور بپردازند**.


پاورقی:

* - چهل و سه درصد تماشاگران نمونه آماری مورد اشاره در گزارش تحلیلی مزبور، متأهل بوده و بعضا با فرزندان خود به ورزشگاه آمده بودند که این می تواند یکی از دلایلی باشد که چرا الفاظ و شعارهای ضدفرهنگی در میان تشویق کننده کم بوده و بالعکس اکثریت قریب به اتفاق شعارها بار فرهنگی دارند.

** - در تاریخ آذربایجان زنان همیشه شانه به شانه مردان در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی مشارکت داشته اند و نمونه بارز آن حضور فعال شیرزنی به اسم "زینب پاشا" در نهضت مشروطه است که بخشهایی از جنبشهای اعتراضی آن موقع را یک تنه رهبری می کرد و تأثیر کارهایش دست کمی از ستارخان نداشت.

Tuesday, March 16, 2010

چهارشنبه سوري - اود چرشمبه

چند سال قبل هم در مورد انحراف رسوم مربوط به چهارشنبه هاي آخر سال و نه فقط چهارشنبه سوري مطلب نوشته ام(داخل پرانتز بگويم كه در آذربايجان نه يك چهارشنبه بلكه چهار تا چهارشنبه آخر سال جشن گرفته مي شود كه هر كدام مربوط به چهار عنصر طبيعت يعني آب، باد، خاك و آتش مربوط است و البته چهارشنبه اولي مربوط به آتش بوده كه  آن چهار مورد الان فقط خلاصه شده  به  خطرناك ترين عنصر يعني آتش! البته آتش آتش هم كه نه، بلكه فشفشه و ترقه و نارنجك و ...! اگر قرار است جان مردم به خطر بافتد كاسه كوزه چنين رسمي جمع شود بهتر است ). امسال هم مي خواستم چيزي بنويسم كه اين شعر كريمي مراغه‌اي را ديدم و تصميم گرفتم ترجمه اش كنم:


قیش چیخدی گزیر کوچه نی بو تازه جوانلار
یوخ یوخ نه جاوان درس تمدن اوخویانلار
زمستان سرآمد و نوجوانها در كوچه‌ها مي گردند
آنهم چه جواناني! كه تمدن هم ياد مي گيرند
---
چون مدرسه قورتولدی چیخوب ائیله تماشا
چارراه خیاباندا دوشوب گؤر نئجه غوغا
قیزلار کی چیخور مدرسه دن خیلی دل آرا
مدرسه هم تعطيل شده، بيا تماشا كن
ببين چه غوغايي است در چهارراه و خيابان
دخترها هم كه از مدرسه مي آيند بيرون
---
نازیله گئدیر منزله گویا که مارالدی
بیردن گوروسن آتدیلار بمب رنگی سارالدی
طوري با ناز مي آيند، گويي مارال هستند
يك هو مي بيني بومبي افتاد وسط و هوا زرد شد
---
بو بوینی یوغون قانمور اوشاقدور چوخی قورخار
یا حملی وار آرواددی جانیم زحمتی آرتار
یا تریکی دور نعشه قاچار معرکه فالخار
اين گردن كلفت كه حالي نمي‌شود، بچه است و مي‌ترسد
يا زني حامله است و دچار زحمت مي شود
يا اينكه معتاد است و نعشه ، مي رود معركه مي گيرد (والله اين قسمت تركي اش خيلي ادونس بود متوجه نشدم)
---
ظاهرده موحصلدی اوزی اهل کمالدی
لیکن کافی تشبیهدی لاب او مالدی که مالدی
در ظاهر دانشجو است و اهل كمال
آما به اندازه كافي كارش شبيه حيوان است
---
چارشنبه سوریده اولوبدور بئله مرسوم
بو رسملری واجب ائدوبدور ننه کلثوم
تصدیق ایلیوب چوخلارینی زینب پاشا مرحوم
بسياري را هم مرحوم زينب پاشا تصديق كرده
در چهارشنبه سوري اينطور مرسوم شده
اين رسوم را ننه كلثوم واجب كرده
---
بیر ساعت اوتور دقتیله ائیله تماشا
بیر بیر او یازان رسملری ائیلیوم انشا
يك ساعت بنشين و و با دقت تماشا كن
يكي يكي آن رسم و رسوم را انشا كنم
---
اولسون شب چارشنبه گرکدور هامی دلشاد
چیخسونلار داما قیز گلین اوغلان کیشی آرواد
هر دامدا گرگ اود یانا اولموش بئله ایجاد
تا شب چهارشنبه بايد همه دلشاد شوند
دختر، عروس، پسر، مرد و زن، همه بروند بالاي پشت بام،
هر پشت بامي هم بايد همچنين آتشي برافروخته باشد
---
قیزلار اونون اوستوندن او ساعتده آتیلسون
اما آتیلاندا دییه جاق بختیم آچیلسون
دخترها از روي آن همان زمان بپرند
اما موقع پريدن بايد بگويند بختم باز بشود(بين خودمان باشد اين هم مزخرفه، ولي خوب جالب است!)
---
دامدان ائیله کی اندیلر قورتولدی تماشا
بیر مجمعه خوش شب چره ائیلر مهیا
خورما یمش ایگده سوجوق و فخری و حلوا
همه كه از پشت بام آمدند پايين و تماشا تمام شد
تا يك مجمعه براي فرستاد خنچه قشنگ آماده كنند
و داخلش خرما، كشمش، سنجد، سوجوق، فخري و حلوا چيده مي شود
---
بیر عیده خانیم قلبیده بیر نیت ایده رلر
گیزلینجه قولاق آسماقا جدیت ایده رلر
بعضي از خانمها در قلبشان نيت مي كنند
و بعضي هم سعي مي كنند پنهاني گوش دهند
---


شال ساللاماقا بعضی ایدر شوقیله رغبت
باغلاللار انون شالینه هر شیدن اوساعت
بعضي ها با شوق مايل به شال اندازي هستند
و في الفور هم به شالشان از هر چيزي بسته مي شود
---


خوش یمن اولار گر دولما پیشیرسه شاما آرواد
شامدان صورا بیر آز بادام اویناللا یاتاللار
آرواد کیشی هر تک تکی مقصوده چاتاللار
اگر خانم براي شام دولمه بپزد خيلي شگون دارد
بعد از شام هم كمي بادام بازي كرده و مي خوابند
زن و مرد هم هر كدام به مقصود مي رسند

---

تصاوير جالبي از مراسم اؤد چرشمبه امسال در هوراند اهر توسط علي حامد حق دوست براي خبرگزاري مهر تهيه شده كه يكي از آنها عكس زير است:


بقيه تصاوير: 1 و 2

---

پيشاپيش سال نو را تبريك مي گويم و آرزوي چهارشنبه سوري بي خطري را براي همه مي كنم.

ايندي دن يئني ايلي قوتلاييب ، و خطرسيز بير اود چرشمبه هامي ايچين آرزيلاييرم.

Saturday, March 13, 2010

كاربرد ليزر توسط تراختور و آلزايمر گرفتن بازيكن رقيب


براي ما چنين كارهايي عادي شده؛ باز تراختور و طرفدارانش يك نمايش خوب و فرهنگي نشان دادند، حالا دوباره مي خواهند براي بازي ديروز اما و اگر آورده و موارد كذب مطرح كنند. ما كه در تلويزيون ديديم اين كادر فني استيل آذين بود كه هر دفعه حملات تراختور و تشويقها شدت مي گرفت، كنار زمين قشون كشيده و جهت سرد كردن بازي حاشيه مي آفريدند و مي خواستند وقت بازي را تلف كنند و اين اظهر من الشمس بود.

همان بازيكني كه در جام جهاني 2006، تكل هوايي اش صورت لوييس فيگو را مورد نوازش قرار داد، يادتان هست؟ آمده و گفته:
دیگر پایم را در تبریز نمی گذارم، تراکتورهیچ وقت استقلال و پرسپولیس نمی شود...
...از ترقه انداختن و لیزر انداختن بگیرید تا بدترین فحش هایی که باور کنید من در هیچ کجای دیگر نشنیده بودم. باور کنید اگر تماشاگران استقلال و پرسپولیس یک صدم این کارها را انجام می دادند یکسال از حضور در ورزشگاه ها محروم می شدند اما نمی دانم چرا در تبریز از این اتفاق ها نمی افتد....تراکتورسازی تا صد سال استقلال و پرسپولیس نمی شود و جایگاه این تیم را پیدا نمی کند. (سايت گل / 22 اسفند 88)

جدا از اينكه مشعوف شديم تبريز آن قدر پيشرفت كرده كه تماشاگرانش از تكنولوژي ليزري جهت اختلال در بينايي چشمان بازيكنان تيمهاي مقابل استفاده مي كنند تا برنده شوند(احتمالا پروفسور علي جوان، كاشف ليزر كه اصالت تبريزي هم دارد، در اين مورد شخصا به تراختورچي ها مشاوره داده تا قادر باشند از فاصله مثلا صد و پنجاه متري ، بدون رعشه دست، و با وجود جابجايي مداوم يك دروازه بان چالاك، اشعه را درست بتاباند به مردمك چشم گل كيپر!)، بهتر است از تماشاگران تبريزي خواهش كنيم كه از ليرز طوري استفاده كنند كه بازيكن رقيب مشاعر خود را از دست ندهد و آلزايمر زود رس نگيرد. اين حرفهاي كعبي را بخوانيد كه درست همين ده - دوازده روز قبل در مورد طرفداران استقلال بيان شده است:
چرا کسي تماشاگران استقلال را محروم نمي کند؟...
تماشاگران استقلال به من ، علي کريمي و نيکبخت به شدت فحاشي کردند. چرا کسي آنها را محروم نمي کند؟
... واقعا متاسفم که اين فحاشي ها برعليه بازيکنان عادي شده است. نه تنها به نيکبخت بلکه به من و کريمي هم فحاشي کردند. چرا کسي تماشاگران استقلال را محروم نمي کند ؟ اميدوارم عزيزمحمدي که آن بالا نشسته بود اين ها را ديده باشد.به شدت فحاشي کردند. چرا کسي آنها را محروم نمي کند؟ (خبرگزاري پانا / 10 اسفند 88)

البته ناگزير از نوشتن چنين مطلبي شدم و گرنه حال و حوصله پرداختن به تمارض و مظلوم نمايي چند  بازيكن نما را ندارم! چون معمولا در اين مملكت چنين ادعاهايي حجت واقع مي شود و به آنچه دقت نمي شود رفتار بي نظير تماشاگران با فرهنگ تيراختور است.

ب. ن:

گويا قضيه نور انداختن به اصطلاح ليزري روي صورت دروازه بان استيل آذين صحت داشته است كه البته حين بازي هم با تماشاچي خاطي شناسايي شده و از ادامه عملش جلوگيري شده. اين طبيعي است كه در ميان صد هزار نفر درصد بسيار ناچيزي بخواهند كارهاي ناشايست بكنند. همين شناسايي شدن فرد خاطي نشان از آگاهي ديگر طرفداران با فرهنگ تراختور است كه اجازه چنين كارهايي را به آن عده معدود و به اصطلاح تماشاگر نما نمي دهند. و يك نكته مهم  را هم بايد يادآور شد و  آن عدم تاثير تاباندن نور بر عملكرد دراوزه بان استيل  است، چون چندين شوت دقيق و محكم از سوي دروازه بان استيل آذين مهار شد. همچنين بايد اين را هم متذكر شوم كه مقصود از نوشته فوق اظهارات متناقض بازيكني است كه عكسش هم درج شده.


سه هيچ به نفع تراختور


واقعا جای تشکر دارد که شبکه تهران بازی مهیج تراختور و استیل آذین را پخش کرد. یاشاسین تئهرانین شبکه بئشی.

جدا از نتیجه دلچسب بازی ، صحنه ای بسیار جالب را دیدم که در آن داشتند به ماموران انتظامی گل می دادند. گزارشگر بازی چیزی در آن مورد نگفت، یا فرصت نشد بگوید یا اینکه احتمالا نمی دانسته موضوع از چه قرار است. البته من هم دقیقا نمی دانم. ولی مي شود دو حدس زد:

- کار کار طرفداران با فرهنگ تراختور بوده که امروز با جمعیتی حدود یکصدهزار نفر فریاد کشیدند: "تورک دیلینده مدرسه، اولمالی دیر هرکسه" و همزمان هم به هر کدام از مامورانی که مسؤول ایجاد امنیت هستند یک گل میخک داده اند که ما هیچ موقع اهل اغتشاش و خشونت ورزی نبوده ایم و نیستیم و نخواهیم بود.

- و یا اینکه بعد از حوادث پس از بازی هفته قبل، خود پلیس به این نتیجه رسیده که این جماعت پرشور، دنبال چيزي مثل قدرت نبوده و متفاوت است، و با گل به استقبال آمده، نه با اشیای دیگر!

با اينكه نتيجه اي كه ثبت شد دو بر يك بود، ولي بازي اصلي را در اين ميان يك نتيجه سه بر هيچ به نفع طرفداران بود! چون هم  با تشويق بي امان باعث شدند بازيكنان موفق دو گل بزنند و با دست پر از زمين بيرون بيايند، همانگونه كه در بتوضيح داده شد هم گل دادند، و هم اينكه مطالبات مدني آذربايجان را فراموش نكرده و حرفشان را هم زدند.

و البته مطمئن بودم عکسهایی در این مورد منتشر خواهد شد که باز یاشاسین سایت تبریز فوتو و خلیل غلامی که عکس قشنگی در این مورد منتشر کرده:



و ضمنا مطلبی که عکاس فوق الذکر در ضمیمه عکسها نوشته خیلی جای تأمل دارد:
یکی از عجایب روزگار ما این است که پیش از این به غیر از چند تا خبرگزاری محدود هیچ کدام گزارش تصویری تراختور را نمی خواستند. خبرگزاری مهر علاقه ای به عکس های بازی تراختور نداشت و با سردی تمام رضایی (دبیر سرویس عکس خبرگزاری مهر) به من گفت: نمی خوام! ولی امروز پیش از هر بازی چندین مجله و رسانه ی سراسری از ما گزارش تصویری می خواهند. حتا به خبرهای حاشیه ی این بازی هم علاقه مند شده اند. صدای هشتاد هزار نفری می تواند برخی چیزها را تغییر دهد. می تواند برخی خبرها را تحت الشعاع خود قرار دهد. می تواند نشان دهد که گاهی حاشیه حتا از خود بازی مهم تر می شود. وگرچه ششمی هست ولی جزو اولین ها بشود.

هم چنین نشان دهد که فوتبال به رغم تفکر برخی ها، جزو فرهنگ بومی شهر شود. و نشان دهد که مردم باز هم جلوتر از مسؤولین اند. و فرهنگ نمی تواند ساخته و پرداخته ی حکومت ها شود. وگرچه تراختور هشت سال خاموش ماند، ولی این آتش زیر خاکستر دوباره و هر لحظه می تواند شعله ور شود.

پ. ن:
اين هم يك عكس جالب ديگر از ايرنا:


Thursday, March 11, 2010

تیراختور فروشی نیست، واگذارش کنید به مردم


در اخبار آمده بخشی از سهام تیراختور را فروخته اند به مالک باشگاه استیل آذین تهران که ادعا کرده است هدف از چنین کاری کمک به ورزش آذربایجان است.

صرفنظر از اینکه هدف اصلی و مقصود از چنین واگذاری آنهم دو-سه روز مانده به بازی میان این دو تیم چیست، و چرا در حالی که دو باشگاه سرخابی زیر چتر حمایتهای دولتی قرار دارند ولی در مورد تیراختور هر روز شایعات مختلفی در مورد فروش به دلیل بدهی به گوش می رسد، باید با قاطعیت گفت تیم تیراختور فقط به خاطر حمایت بی همتای طرفداران میلیونی آن تیراختور شده و دلیل دیگری ندارد. طرفدارانی که تحت هر شرایطی تیم خود را در هر نقطه ای در ایران نمی گذارد می تواند مستقیما از تیم خود حمایت مالی هم بکند، نباید در چنین مواقعی نامحرم تیم محبوشان شوند. این لیگ اگر حرفه ای است باید تیمهای آن نیز به طور حرفه ای اداره شوند. کافی است باشگاه تیراختور به چندصد هزار نفری که دارای کد طرفداری هستند فراخوان بدهد. من که وضعیت اقتصادی مناسبی ندارم حاضرم نصف حقوق یکماه خود را جهت خرید سهام بپردازم، و مطمئنم جمعیتی حدود پنجاه هزار نفر پیدا خواهند شد که به طور متوسط مبلغی معادل سیصدهزار تومان سهام خریداری کنند که جمعا خواهدشد پانزده میلیارد تومان و این چندین برابر بدهی های تیراختور است. و حتی اگر چنین هدفی محقق نشد یقینا درصدی قابل توجه از هزینه ها توسط مردم قابل جبران است.

البته واگذاری سهام باید با این پیش شرط انجام شود که سهامداران تیراختور نیز فقط از روی سکوها و تلویزیون نظاره گر نبوده و بتوانند در انتخاب مدیرعامل و اعضای هیات مدیره باشگاه نقش اصلی ایفا کرده تا آنها در مورد کنترل هزینه ها و درآمدها  و جذب باریکنان و مربیان کارآمدتر متعهدانه و مسؤولانه تر عمل کرده، و سوددهی باشگاه را نیز تضمین نمایند؛ و بدینوسیله جلوی ورشکستگی احتمالی نیز گرفته شود.

Wednesday, March 10, 2010

آچيـــلان دور

مطابق با شنيده ها نامگذاري اماكن و فروشگاه ها در شهرهاي آذربايجان با محدوديت و فشار روبرو مي شود و كمتر شركت و مؤسسه‌اي در ايران پيدا مي شود كه اسمي تركي داشته باشد. البته در اين ميان برندهاي تجاري  تركي معروفي هم وجود دارند مثل  "آچيلان دور" كه خيلي هم تبليغ مي شود . قبلا فكر مي كردم كه يا در آذربايجان تأسيس شده و يا در تهران و اطراف آن. مدتها بود كنجكاو بودم كه چند و چون قضيه را بدانم. امروز كه نگاهي به سايت شركت مربوطه كردم، با كمال تعجب ديدم كه فعاليتهايش را از "مشهد" شروع كرده و هيچكدام از شهرهايي كه در آنها نمايندگي دارد، در آذربايجان نيستند!

اين نوشته يك تبليغ خودجوش و في سبيل الله بود براي آچيلان دور كه اسمش حاوي يك كلمه تركي بود (آچيلان در تركي يعني باز شونده).


Monday, March 8, 2010

خيانتهاي رضاخان

دو شب گذشته شاهد برنامه اي با نام "سياست ايراني" در شبكه چهار بودم كه موضوعش نهضت ملي كردن صنعت نفت بود. ولي بيشتر مباحثات با رضاخان ارتباط پيدا كرد و اينكه آيا او به طور دربست و صد در صد دست نشانده انگليسي ها بوده، و يا اينكه در اواخر حكومتش با پالان جديدي كه آلماني ها برايش دوختند به سوي نازيها گرايش پيدا كرد و از سوي ديگر آيا او ضمن ديكتاتوري وحشتناكش خدماتي هم براي خلق ايران انجام داد يا نه.

دو شخصي كه بيشتر به اين بحث دامن مي زدند آقايان عباس سليمي نمين و صادق زيباكلام بودند. سليمي نمين به كلي منكر اين بود كه رضاخان خدمتي براي مردم كرده باشد و هر كار او را ولو خدمت به نظر برسد در راستاي سياستهاي استعماري بريتانيا مي دانست و يك نظر منطقي كه مي داد اين بود كه اصولا يك آدم دست نشانده و غير مردمي نمي تواند در راه مردم كاري بكند. ولي زيباكلام هم مي گفت در اينكه وي يك ديكتاتور و حاكم مستبد بوده شكي نيست ولي خدماتي را كه او انجام داد نبايد منكر شد! با اينكه حداقل به خاطر مواضع ليبرال زيباكلام به وي ارادت دارم ولي بايد در مورد رضاخان ميرپنج همه چيز را سياه و سفيد ديد و حق را كاملا داد به جناب سليمي نمين. رضاخان هر كاري كه انجام داده كاملا در راستاي سياستهاي استعماري بوده و شروع حكومت او بزرگترين سنگي بود كه در برابر نهضت مشروعه افتاد كه افتان و خيزان داشت نهادهاي مدني را در نواحي مختلف ايران تقويت مي كرد. مي توان گفت شروع حكومت رضاخان جامعه ايران را دويست سال ديگر به عقب برد و همه بافته را پنبه كرد.

كارها و به اصطلاح خدماتي را كه رضاخان انجام داد مي توان به سه بخش اقتصادي-عمراني، نظامي-امنيتي، و اجتماعي-فرهنگي تقسيم كرد:

در مورد كارهاي اقتصادي و عمراني بايد به طور خلاصه گفت در قرن بيستم كل جهان به دليل انقلاب صنعتي غرب در حال توسعه بود و ممالك عقب مانده اي مثل ايران هم دير يا زود (حداقل به دليل نفتشان!) بايد كارهايي مثل جاده سازي ، تاسيس بانك(!)، داير كردن ثبت احوال و دادگستري و ... را شروع مي كردند و انجام چنين اموري در عصر مدرنيته براي خود استعمارگر هم لازم و ضروري است و اين كارها را نبايد به حساب اين گذاشت كه آدمي دنيا نديده مثل رضاخان يك شبه و يا با يك سفر كوتاه به تركيه، بتواند رهبري توسعه اقتصادي و عمراني يك مملكت عريض و طويل همچون ايران را بر عهده گيرد.

در مورد اصلاحات نظامي-امنيتي و اينكه جناب رضاخان پس از كودتا آمد و خوانين را سركوب كرد و يك ارتش واحد تشكيل داد بايد گفت اين يكي از بزرگترين موارد احمقانه اي است كه هميشه مطرح مي شود! يكي نيست بگويد كه يك خان آمد و بقيه خوانين را سركوب كرد كه نشد حرف حسابي! درست در برهه اي كه نهضت مشروطه داشت قدرت بزرگترين خان مملكت (يعني شاه قاجار) را كم مي كرد معلوم است كه خوانين خرده پا فرصتي براي عرض اندام پيدا كنند. حال، بعضي از خوانين با وجدان بودند و در خدمت روند دموكراتيك بودند(مثل ستارخان و باقرخان) و نخواستند اين وسط تاجي بر سر بگذارند، بعضي ها قدرت كمتري داشتند و يا اينكه شاهين انگليسي و يا روسي بر شانه شان ننشست(مثل امير عشاير و شوكت خانم در خلخال و و يا ميرزا كوچك خان جنگلي) و بعضي هم كه حق آب و گل بيشتري داشته و سردار سپه بودند و توپ و سلاح و سرباز بيشتري در اختيار داشتند  تقادر شدند در مجادلاتي در اصل ملوك الطوائفي برنده شده و شاه مملكت شوند! حالا شما بياييد و بگوييد يك اصلاحگري آمد و خوانين را سرجايشان نشاند؛ و نگوييد كه يك خان گردن‌كلفت‌تر از بقيه بود و ضمن گوشمالي بقيه، خودش را جاي شاه قاجار نشاند. و اين هم بماند، ارتش رضاخاني كه دمار از روزگار ملت خود را در آورده بود و به افراد سي-چهل ساله هم لباس سربازي اجباري را پوشانده بود(مثل هر دو پدربزرگ مرحوم بنده) كارايي خود را در شهريور 1320 نشان داد و نتوانست در برابر قواي متفقين يك روز هم مقاومت بكند!

مي رسيم به امور اجتماعي و فرهنگي كه الان هر چه مي كشيم به خاطر خدمات به ظاهر ارزنده اي است كه جناب رضاخان در همين مورد انجام داده است! استراتژي يكسان سازي و آسيميلاسيون اقوام و ملل غير فارسي زبان مملكت كه  از دوران حكومت رضاشاه آغاز شد و همزمان با مطرح شدن هم‌نژاد بودن ايراني‌ها و ژرمن‌ها از سوي نازي‌ها شدت يافت، يكي از دلايل اصلي تمركزگرايي و شروع مهاجرت وسيع به سوي مركز بود كه باعث بروز بسياري از ناهنجاري هاي فرهنگي شد كه هم اكنون نيز ادامه دارد. ديد حقارت آميز به اقوام ديگر و مخصوصا تركها، و تعريف غلط از سواد(هر كسي فارسي نداند بي سواد است، ولو اينكه زبان مادريش را بتواند بنويسد و بخواند) باعث شد كه بخش عظيمي از جامعه ايران احساس كنند از سوي مركز نشينان با ديد حقارت به سوي آنها نگريسته مي شود. مبارزه و مخالفت با زبان و ادبيات تركي چنان گسترده و عميق بود كه حتي محمدرضا شاه اجازه انتشار اشعار تركي مادرش تاج االملوك آيريملو را نداد.
افكار زيباكلام را در مقاله‌اي كه چندين سال قبل در مورد دانشجويي ترك به اسم افضل نوشته بود خيلي پسنديده بودم*، ولي با گفتن اين جمله كه "هویت ملی و ایرانی ام را از رضاخان دارم" و به آن هم افتخار مي كند، آدم در اين امر ترديد مي كند كه منظورش از آن مطب چه بوده است؟ و تعريف آقايان از هويت ملي ابداعي رضاخان چيست؟! و اين چه هويتي است كه هنوز بعد از هشتادسال در آن نمي توان براي فرهنگ و زبان آذربايجان جايي پيدا كرد و يك ترك آسيميله نشده نمي توان پيدا كرد كه از چنين هويتي بيزار نباشد؟ و از فعاليتهاي خود جهت احقاق حقوق فرهنگي اجتماعي خود تحت عنوان "هويت طلبي" و "كيمليك‌چي‌ليك" نام مي برد. به نظر چنان هويتي كه مد نظر زيباكلام است نه تنها مايه افتخار حتي براي فارس زبانان نيست بلكه آنها هم بايد هويت سازي منحصر به يك فرهنگ خاص را از سوي رضاخان پديده اي منحوس بدانند؛ زيرا كه چنين كاري باعث شده آنها خود را از نظر فرهنگي برتر دانسته و لاجرم بقيه را تحقير كرده و بدينوسيله موجبات شكافت و اختلاف در جامعه كثير المله ايران فراهم شود. و اين در حالي بود كه حداقل در زمان قاجار تعريف هويتي بسيار مترقي‌‌تري نسبت تعريف رضاخاني وجود داشته است:
"همه با يك نام و نشان ، به تفاوت هر رنگ و زبان"...

* - پاراگرف آخر پس از ديدن اين كامنت اضافه كردم. اين قسمت از حرفهاي زيباكلام را نشنيده بودم كه در سايتهاي مختلف هم به عنوان تيتر خبري منعكس شده است:
هویت ملی و ایرانی ام را از رضاخان دارم - 1 ، 2 ، و 3 .


Sunday, March 7, 2010

Tirəxturçuluq Çətinlikləri

Bildiyiniz kimi bir  tə'til olmayan və iş günündə 60,000 dən çox, Tiraxtur yığmasını sevən, Azərbaycanın hər bir bucağından getdilər Təbrizin Səhənd idman sarayına və Tiraxturu alqışlayaraq Azərbaycanlılıq və Türk olmaq kimiliyini unutmadılar. İranın dövlət tv'u da aydın bir dala çəkilmə də, bu oyunu təkcə ustan şəbəkəsində yox bəlki ölkəsəl üçüncü kanaldan da canlı olaraq yaydı.

Oyundan sonra saytlara baş vurdum görəm bu oyuna görə başqa nə xəbər var ki aşağıda ki şəkillər ilə qarşılandım. Təbriz sorumluları indiyiə dək bu qədər qeyrətli yandaşa yaxşı bir sayqı və hörmət göstərmirlər və onlara bir sağlamlı və təhlukəsiz bir giriş-çıxış yolu düzətməyiblər! Bu üç görütülər TabrizFoto saytındandır. Siz də baxın və qəzavət edin:




آموزش از راه دور غیرت به ترکها


و حال طرف در واشنگتون نشسته و از چند و چون غیرت ترکها می پرسد! زمانی می گفتند به خیابان آمدن بد است و اخ است، آنهم به خاطر یک کاریکاتور بی ارزش. سرور و مولاهایشان هم آن موقع زبان در قفا فرو برده و نه اعتراضی کردند و نه دمی برآوردند و حتی مهمترینشان نیز در یک محفل خصوصی نشان داد که منظورش از گفتگوی تمدنها چه بوده است و چه بسا همان مسخره بازی دامنگیر همانی شد که به خاطر آذربایجانی بودن پیشش کشیده بودند تا رای ترکها را نیز بیاورد و البته همه دیده اند این اتفاقات چند ماه اخیر را .

و حالا که ترکها حرکات مدنی شان را پس از تجارب ارزشمند و البته تلخ سه سال قبل به صلح جویانه ترین و متمدنانه ترین وجوه با فرهنگسازی در استادیومهای ورزشی دنبال می کنند، می گویند چرا به خیابانها نمی آیید؟ مگر نمی بینید که فلان روزنامه به فرهنگ و زبان شما توهین می کند؟ مگر این توهین دست کمی دارد از آنچه در روزنامه ایران بود؟ در اینجا قصد آن ندارم وقت را صرف مقایسه توهینها کرده و مثلا بگویم این توهین فعلی خیلی بدتر از توهین قبلی است؛ در حالی که این یکی اصلا توهین نیست و نه در سطح و نه در محتوا هیچ موقع به گرد پای جوک گویی فردی نمی رسد که داعیه دار گفتگوی تمدنها را داشته است. فقط به این بسنده می کنم که در توهین فعلی مشخص و بدیهی است قصد و منظور دست انداختن نحوه صحبت یک فرد خاص سیاسی است و نه بیشتر، و این در حالی است که در ویژه نامه کودکان روزنامه ایران در اواخر اردیبهشت ماه هشتاد و پنج، زبان و فرهنگ ترکها به سخره گرفته شده بود که البته با برخورد قاطع و کوبنده از سوی میلیونها ترک مواجه شد.

و در ادامه این را هم باید اضافه نمود که هر حرکت اجتماعی بنا به مقتضیات زمانی اش به سادگی، نه سرعت می گیرد و نه کند می شود و مطابق با همان ضرب المثل معروف "ایت هورر، کروان گئچر"، نه چنین اهانتهای سخیفی، و نه چنان فرصت طلبی های متعاقب آن می تواند حرکت آرام و منسجم آذربایجانی ها را تحریک کند. و البته کسانی که در صدد تحریک یک ملت با بهانه های جزئی و دست چندم هستند معلوم نیست چرا رسانه هایشان در روز دوم اسفند هیچ اشاره ای نکردند به این که آن روز ، روز جهانی زبان مادری بود و غیر فارس زبانها و بیش از پنجاه درصد مردم ایران به این مورد خیلی هم حساس اند! در حالی  همواره مترصد آنند روزی مثل روز زن بیاید و حق و حقوق زن را در بوق و کرنا کنند. آیا اینها خود کمی تا قسمتی(یا کاملا) فاشیست تشریف ندارند؟ اگر شما به فکر هر قشری از جامعه هستید لازم نیستید اخبار برخی از مناسبتها را به خاطر افکار شوننیستی خود سانسور کنید یا کمتر پوشش دهید.

---

پ.ن:
در يك وبلاگ ديگر هم ديدم كه در مطلبي كوتاه چنين نوشته شده:
یادتان هست چند سال پیش سر کاریکاتور معروف مانا نیستانی عزیزان آذری چه کردند؟ یادتان هست به خاطر یک نمنه چه اتفاقاتی افتاد؟
چند روز پیش کیهان علنا و رسما زبان و لهجه آذری میرحسین موسوی را مسخره اما ظاهرا در تبریز آب از آب تکان نخورده! به نظرتان نباید شک کرد؟ بیخیال! اصلا ما رو سننه!
اصولا چون مي خواستم در مورد نظراتي كه خودم مي نويسم تنها به قاضي نروم و با مباحثه با يك نظر مخالف مطلب خود را هم چكش كاري كنم به قصد شروع مناظره‌اي مجازي، نظري داده و بگويم:

فرق اصلي اين دو جريان اين است كه كاريكاتور مورد نظر زبان تركي را مسخره كرده بود و كيهان شخص مير حسين را. ميرحسين مثلا اگر گيلك بود مطمئنا كيهان مطلب را با لهجه گيلكي مي نوشت. كسي كه بايد شك كند تركها هستند نه آنهايي كه در سال هشتاد و پنج سكوت كردند!

و پاسخ آمد كه:
آقاي آيدين بر فرض حرف شما هم درست. ميرحسين مسخره شده! ميرحسين به چه دليل مسخره شده؟ به جز به خاطر داشتن لهجه؟ آيا غير از اين است كه كيهان لهجه ميرحسين رو مسخره و نقطه منفي فرض كرده؟
ما هم نگفتيم بريزن تو خيابون. چون با حركت اون سال هم از اصل مخالف بودم و هستم و خواهم بود. منتهي شما ميگي اعتراضات مدني شده. ببينم تو استاديومتون چي ميگيد. البته اگر استاديوم از نظر شما مظهر اعتراض مدني باشه. اون زمان معتقد بودم اون حركت يك حركت حساب شده بود حالا برايش دلايل محكم تري پيدا كردم.
و دوباره توضيح دادم كه:
خیر! در آن مطلب به خاطر کارهای سیاسی اش مسخره شده و ضمن آن هم خواسته اند با ادا در آوردن مزه هم بریزند که خیلی هم نوشتار مزخرفی از آب در آمده. ضمنا منظورت را از دلایل محکمتر ملتفت نشدم. تعریف شما را از کارهای مدنی داشته باشیم هم بد نیست! چطور می شود شما با به خیابان ریختن اخضریون در سال 88 هیچ مشکلی نداری، ولی آمدن ترکها در سال 85 به خیابان را محکوم می دانی آنهم از اصل!؟

و جواب زير را گرفتم كه بخشهايي از آن تاييد همان سخن ابتدايي من بود كه كاريكاتور مورد نظر زبان تركي را مسخره كرده بود و كيهان شخص سياسي مورد نظر را! ولي بخشهايي نيز تهمت ظالم به مظلوم است. مثل آن خطاكارهاي فوتبالي كه  مدام خطا و تحريك مي كنند و بالاخره بازيكني كه رويش خطا مي شود طرف را يك هل كوچولويي مي دهد، بازيكن خطاركار جهت فريب دادن داور خودش را روي زمين مي اندازد:
ببين منظور من رو نگرفتي. به خيابان آمدن طبق اصل 27 قانون اساسي هيچ ايرادي ندارد. ايراد كتاب سوزي ترك هاست! ايراد آتش زدن بانكي است كه نامش پارسيان بود... نگو خشونت شد كه فيلم كتاب سوزي رو همه ديدند... بگذريم! منظور من اين است كه كيهان و كيهاني ها لهجه و زبان را امري مسخره و نقطه منفي در يك شخص مي دونند بنابراين اين رو مضحكه مي كنند. فرض كنيد موسوي مثلا چشمش چپ بود يا مثلا يك پايش لنگ مي زد بعد كيهان در نوشته اش به اصطلاح طنزي مي نوشت كه در آن چشم چپ او يا پاي لنگش به سخره گرفته مي شد.
شما هم بهتره با گفتن اخضريون ديگران را مسخره نكني. حداقل از همان آقاي اعلمي ياد بگيريد اگر مخالف بود سكوت كرد. حداقل طعنه نزنيد. به اندازه كافي از آنان زخم خورده ايم.

و البته پاسخ نهايي‌ام چنين بود:
من هم در كامنت اول همين را گفتم كه "ميرحسين مثلا اگر گيلك بود مطمئنا كيهان مطلب را با لهجه گيلكي مي نوشت."
چون چنين تفكري در جامعه وجود دارد كه "لهجه داشتن" قابل دست انداختن است. درست مثل شما كه آن را با لنگيدن مقايسه مي كنيد! در حالي كه طرف هنر هم كرده و با اينكه زبان مادريش يك زبان ديگر است، به طور اجباري و ضمن محروميت از تحصيل زبان مادري خود يك زبان را صحبت مي كند و طبيعي است لهجه داشته باشد! البته نقيصه اصلي و تاسف برانگيز همين است يك آدم فرهيخته كه هشت سال هم نخست وزير مملكت بود و قرار بود رئيس جمهور مملكت هم بشود، سواد خواندن و نوشتن به زبان مادري خود را ندارد و چند دقيقه سخنراني تركي اش در تبريز و زنجان را كه ديديم ، جملاتش ساختار فارسي داشت تا تركي! و از سوي ديگر نحوه حرف زدنش به زبان رسمي هم مورد تمسخر واقع مي شود.
و بعد شما فرهنگ يك ملت را آتش بزنيد و موقعي كه يك فيلم جعلي كتابسوزي هم منتشر مي شود فرياد وا مصيبتا سر دهيد! چنين كاري حتي در صورت انجام محكوم است، ولي آنچه محكوم است سوزاندن كتابهاي تركي در آذر 1325 و تعطيلي آموزش زبان مادري تركها و اجراي سيستميك نابودي و استحاله ادبيات و فرهنگ تركي است كه بيش از هشتاد سال است اجرا مي شود.

Yazıları Latin əlifbasında görmək için, mətni kopi eləyib gedin Köçürgə`yə:

köçürgə yazılımı