Monday, March 8, 2010

خيانتهاي رضاخان

دو شب گذشته شاهد برنامه اي با نام "سياست ايراني" در شبكه چهار بودم كه موضوعش نهضت ملي كردن صنعت نفت بود. ولي بيشتر مباحثات با رضاخان ارتباط پيدا كرد و اينكه آيا او به طور دربست و صد در صد دست نشانده انگليسي ها بوده، و يا اينكه در اواخر حكومتش با پالان جديدي كه آلماني ها برايش دوختند به سوي نازيها گرايش پيدا كرد و از سوي ديگر آيا او ضمن ديكتاتوري وحشتناكش خدماتي هم براي خلق ايران انجام داد يا نه.

دو شخصي كه بيشتر به اين بحث دامن مي زدند آقايان عباس سليمي نمين و صادق زيباكلام بودند. سليمي نمين به كلي منكر اين بود كه رضاخان خدمتي براي مردم كرده باشد و هر كار او را ولو خدمت به نظر برسد در راستاي سياستهاي استعماري بريتانيا مي دانست و يك نظر منطقي كه مي داد اين بود كه اصولا يك آدم دست نشانده و غير مردمي نمي تواند در راه مردم كاري بكند. ولي زيباكلام هم مي گفت در اينكه وي يك ديكتاتور و حاكم مستبد بوده شكي نيست ولي خدماتي را كه او انجام داد نبايد منكر شد! با اينكه حداقل به خاطر مواضع ليبرال زيباكلام به وي ارادت دارم ولي بايد در مورد رضاخان ميرپنج همه چيز را سياه و سفيد ديد و حق را كاملا داد به جناب سليمي نمين. رضاخان هر كاري كه انجام داده كاملا در راستاي سياستهاي استعماري بوده و شروع حكومت او بزرگترين سنگي بود كه در برابر نهضت مشروعه افتاد كه افتان و خيزان داشت نهادهاي مدني را در نواحي مختلف ايران تقويت مي كرد. مي توان گفت شروع حكومت رضاخان جامعه ايران را دويست سال ديگر به عقب برد و همه بافته را پنبه كرد.

كارها و به اصطلاح خدماتي را كه رضاخان انجام داد مي توان به سه بخش اقتصادي-عمراني، نظامي-امنيتي، و اجتماعي-فرهنگي تقسيم كرد:

در مورد كارهاي اقتصادي و عمراني بايد به طور خلاصه گفت در قرن بيستم كل جهان به دليل انقلاب صنعتي غرب در حال توسعه بود و ممالك عقب مانده اي مثل ايران هم دير يا زود (حداقل به دليل نفتشان!) بايد كارهايي مثل جاده سازي ، تاسيس بانك(!)، داير كردن ثبت احوال و دادگستري و ... را شروع مي كردند و انجام چنين اموري در عصر مدرنيته براي خود استعمارگر هم لازم و ضروري است و اين كارها را نبايد به حساب اين گذاشت كه آدمي دنيا نديده مثل رضاخان يك شبه و يا با يك سفر كوتاه به تركيه، بتواند رهبري توسعه اقتصادي و عمراني يك مملكت عريض و طويل همچون ايران را بر عهده گيرد.

در مورد اصلاحات نظامي-امنيتي و اينكه جناب رضاخان پس از كودتا آمد و خوانين را سركوب كرد و يك ارتش واحد تشكيل داد بايد گفت اين يكي از بزرگترين موارد احمقانه اي است كه هميشه مطرح مي شود! يكي نيست بگويد كه يك خان آمد و بقيه خوانين را سركوب كرد كه نشد حرف حسابي! درست در برهه اي كه نهضت مشروطه داشت قدرت بزرگترين خان مملكت (يعني شاه قاجار) را كم مي كرد معلوم است كه خوانين خرده پا فرصتي براي عرض اندام پيدا كنند. حال، بعضي از خوانين با وجدان بودند و در خدمت روند دموكراتيك بودند(مثل ستارخان و باقرخان) و نخواستند اين وسط تاجي بر سر بگذارند، بعضي ها قدرت كمتري داشتند و يا اينكه شاهين انگليسي و يا روسي بر شانه شان ننشست(مثل امير عشاير و شوكت خانم در خلخال و و يا ميرزا كوچك خان جنگلي) و بعضي هم كه حق آب و گل بيشتري داشته و سردار سپه بودند و توپ و سلاح و سرباز بيشتري در اختيار داشتند  تقادر شدند در مجادلاتي در اصل ملوك الطوائفي برنده شده و شاه مملكت شوند! حالا شما بياييد و بگوييد يك اصلاحگري آمد و خوانين را سرجايشان نشاند؛ و نگوييد كه يك خان گردن‌كلفت‌تر از بقيه بود و ضمن گوشمالي بقيه، خودش را جاي شاه قاجار نشاند. و اين هم بماند، ارتش رضاخاني كه دمار از روزگار ملت خود را در آورده بود و به افراد سي-چهل ساله هم لباس سربازي اجباري را پوشانده بود(مثل هر دو پدربزرگ مرحوم بنده) كارايي خود را در شهريور 1320 نشان داد و نتوانست در برابر قواي متفقين يك روز هم مقاومت بكند!

مي رسيم به امور اجتماعي و فرهنگي كه الان هر چه مي كشيم به خاطر خدمات به ظاهر ارزنده اي است كه جناب رضاخان در همين مورد انجام داده است! استراتژي يكسان سازي و آسيميلاسيون اقوام و ملل غير فارسي زبان مملكت كه  از دوران حكومت رضاشاه آغاز شد و همزمان با مطرح شدن هم‌نژاد بودن ايراني‌ها و ژرمن‌ها از سوي نازي‌ها شدت يافت، يكي از دلايل اصلي تمركزگرايي و شروع مهاجرت وسيع به سوي مركز بود كه باعث بروز بسياري از ناهنجاري هاي فرهنگي شد كه هم اكنون نيز ادامه دارد. ديد حقارت آميز به اقوام ديگر و مخصوصا تركها، و تعريف غلط از سواد(هر كسي فارسي نداند بي سواد است، ولو اينكه زبان مادريش را بتواند بنويسد و بخواند) باعث شد كه بخش عظيمي از جامعه ايران احساس كنند از سوي مركز نشينان با ديد حقارت به سوي آنها نگريسته مي شود. مبارزه و مخالفت با زبان و ادبيات تركي چنان گسترده و عميق بود كه حتي محمدرضا شاه اجازه انتشار اشعار تركي مادرش تاج االملوك آيريملو را نداد.
افكار زيباكلام را در مقاله‌اي كه چندين سال قبل در مورد دانشجويي ترك به اسم افضل نوشته بود خيلي پسنديده بودم*، ولي با گفتن اين جمله كه "هویت ملی و ایرانی ام را از رضاخان دارم" و به آن هم افتخار مي كند، آدم در اين امر ترديد مي كند كه منظورش از آن مطب چه بوده است؟ و تعريف آقايان از هويت ملي ابداعي رضاخان چيست؟! و اين چه هويتي است كه هنوز بعد از هشتادسال در آن نمي توان براي فرهنگ و زبان آذربايجان جايي پيدا كرد و يك ترك آسيميله نشده نمي توان پيدا كرد كه از چنين هويتي بيزار نباشد؟ و از فعاليتهاي خود جهت احقاق حقوق فرهنگي اجتماعي خود تحت عنوان "هويت طلبي" و "كيمليك‌چي‌ليك" نام مي برد. به نظر چنان هويتي كه مد نظر زيباكلام است نه تنها مايه افتخار حتي براي فارس زبانان نيست بلكه آنها هم بايد هويت سازي منحصر به يك فرهنگ خاص را از سوي رضاخان پديده اي منحوس بدانند؛ زيرا كه چنين كاري باعث شده آنها خود را از نظر فرهنگي برتر دانسته و لاجرم بقيه را تحقير كرده و بدينوسيله موجبات شكافت و اختلاف در جامعه كثير المله ايران فراهم شود. و اين در حالي بود كه حداقل در زمان قاجار تعريف هويتي بسيار مترقي‌‌تري نسبت تعريف رضاخاني وجود داشته است:
"همه با يك نام و نشان ، به تفاوت هر رنگ و زبان"...

* - پاراگرف آخر پس از ديدن اين كامنت اضافه كردم. اين قسمت از حرفهاي زيباكلام را نشنيده بودم كه در سايتهاي مختلف هم به عنوان تيتر خبري منعكس شده است:
هویت ملی و ایرانی ام را از رضاخان دارم - 1 ، 2 ، و 3 .


1 comment:

Anonymous said...

بونلار هامی سی فاشیست دیلر.
زیبا کلام: هویت ملی و ایرانی ام را از
رضاخان دارم!

Yazıları Latin əlifbasında görmək için, mətni kopi eləyib gedin Köçürgə`yə:

köçürgə yazılımı