Thursday, June 14, 2007

آقاي زيدآبادي! سوء تفاهم يا سوء فهم؟

اينها را به فارسي مي نويسم كه دوباره نگويند يا ما خودمان را زده بوديم به نفهمي و يا اصلا نمي دانستيم كه اين بندگان درجه چندم چه مي گويند؟! ولي سالهاست كه برخي از دوستان همزبانم، حرفهايشان را به فارسي مي نويسند و انتشار يك مقاله فارسي ، آنهم بعد از ماهها تركي نوشتن شخص من، چه سود و ضرري خواهد داشت ، الله علم.
مي خواستم بگويم نمي دانم كه چرا به اصطلاح روشنفكران فارس گرا خودشان را زده اند به كوچه علي چپ؟! ولي خوب واقعا معلوم است چرا خودشان را زده اند به آن راه! يعني اصلا شك و ترديدي در اين نيست؛ هميشه اينگونه بوده است. خدابيامرز*، جهت مسكوت ماندن حقوق اقوام و ملل ايراني يك عمر تلاش بي وقفه كرده و اگر كاره اي هم نبوده باشد، برداشته و به اين و آن مقام، نامه محرمانه و غيرمحرمانه زده كه اي داد! اي بيداد! وا مصيبتا! اين دانشجويان ترك چه ها كه در مجلاتشان نمي نويسند! كوروش آسوده خوابيده، ولي انگار بيدار شده اند اينها! اي رئيس جمهور(خاتمي را مي گويم!)! چه نشسته اي؟ اينها بعد از سالهاي سال آسيميلاسيون، بازهم طرفدار زبان مادريشان، يعني تركي هستند و حق و حقوق بشري هم براي خود قائلند! كل نخهايمان پنبه شده! اعلام خطر بايد كرد و سياست ديگري هم بايد در پيش گرفت، كه البته، اين سياست ديگر همان سياست اسبق فاشيستي، رضاخاني و پهلوي است:
«تلاش در جهت حذف زبان تركي از ايران، كوچاندن معلمان ترك به نواحي غير ترك و ...»
و احتمالا تلاشهايي كه از سوي بعضي از نمايندگان مجلس ششم در راستاي اصول 15 و 19 قانون اساسي براي تدريس زبان تركي و زبانهاي قومهاي اقليت كشور، انجام مي گرفت با چنين نامه نگاري هايي بي اثر و منتفي شد و بي خيال حقوق فرهنگي و اجتماعي دهها ميليونها غير فارس! يعني زيرآبزني اشخاصي مثل خدابيامرز ورجاوند يكي از دلايل خنثي شدن نهضت فرهنگي تركها بوده است.
بر اين نكته تاكيد مي شود آرزوي مرگ شخصي را داشتن، باطل است و محكوم؛ ولي تلاش و گام برداشتن جهت از بين بردن افكار پليد فاشيستي كه آرزوي از بين بردن هويت و تاراج فرهنگي ديگر جوامع را در ذهن بيمار خود مي پرورانند، از واجبات و مقدسات است و فكر مي كنم گفتن درج سطور بالا كافي است كه چرا تركها و ديگر اقوام اين كشور نبايد از مرگ شخصي همچون ورجاوند نبايد ناله و فغان سرداده و جامه خود را بدرند كه خدايا چرا شخصي انساندوست را از ميان ما بردي كه حافظ و مدافع حقوق اوليه ما بود؟ يقينا اينها در درك حوادثي كه در جامعه رخ مي داده مشكلي نداشته اند و برايشان شناسايي خواهان و بدخواه ، سخت هم نبوده است.

حالا بياييد و ببينيد، بخشهايي از مطلبي را كه آقاي زيدآبادي در روزنامه هم ميهن نوشته و از مرحوم ورجاوند به عنوان دايره المعارف تمدن ايراني** ياد كرده است و من هم ملزم به ذكر موارد:

« ... فريادهاي او البته همواره مطلوب همگان نبود. برخي محافل بي‌باكي او را در اظهارنظرهاي صريح‌اش، تاب نياوردند و در نخستين سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب، تنگناهايي را بر او روا داشتند كه سبب شكستگي و پيري زودرس دكتر ورجاوند شد برخي اقوام ايراني نير ايران‌گرايي مرحوم ورجاوند را به مخالفت او با حقوق مشروع اقوام ايراني تفسير كردند كه به گمان من، اين مساله خاص، بيشتر ناشي از سوء‌تفاهم بود.
...
دكتر ورجاوند هر چند كه ناسيوناليست ايراني بود و به اين عنوان افتخار مي‌كرد، اما منطقي‌تر و اخلاق‌گراتر از آن بود كه به حيطه افراط و نژادگرايي وارد شود. در سفري كه در خرداد سال 1384 با آن مرحوم براي ايراد سخنراني در دانشگاه گيلان به رشت داشتم، فرصت بي‌نظيري دست داد تا با وي در باره بسياري از مسائل ايران از جمله حقوق قوميت‌ها گفت‌وگو كنم.به خلاف تصور برخي از محافل، ديدگاه‌هاي او كاملا معتدل و منطقي بود و ذره‌اي جانب انصاف را رها نمي‌كرد.
...
او عاشق ايران زمين و تك‌تك مردمانش از هر قوم و با هر زباني بود، هر چند كه شور و حال وصف‌‌ناپذيرش سببي براي بروز برخي سوءتفاهم‌ها شده بود. خداوند او را در جوار خويش آرامش ابدي بخشد.
»

در اينجا قصد بر اين نيست كه بيان شود، فلاني بخاطر مرگ شخصيت مورد علاقه اش نبايد ناراحت باشد؛ و بازهم تاكيد مي گردد آنچه مهم است نبايد به بهانه بزرگداشت كسي نبايد، افكار مسمومي را كه محكوم به فنا و نابودي هستند، تبليغ كرده و بر درستي آنها صحه گذاشت. همان افكار مسمومي كه در چند سال اخير از سوي آذربايجانيها بارها و بارها به زباله داني تاريخ افكنده شده اند، ولي بازهم مثل حشرات و آفاتي كه به اين سادگي ها خيال محو شدن را ندارند، بازهم مي آيند و جولان مي دهند. خاتمي زماني مي گفت اين جامعه استبداد زده است! ولي به نظر مي رسد او بايد مي گفت كه سالهاست جامعه ايران گرفتار نژادپرستي و شوونيسم آنهم از سوي عده اي خاص و روشنفكر نما شده و در اين تب مي سوزد.
برگرديم به سخنان فوق؛ آقاي زيدآبادي هم يقينا مي دانند كه تمدن ايراني برابر با تمدن پارسي نيست (چون حداقل هزار سال آن را تركها ساخته اند) و با توجه به اينكه آقاي ورجاوند طبق گفته خودشان دايره المعارف تمدن ايران بوده، اصولا بايد آقاي ورجاوند همواره با درنظر داشتن كل ايرانيان، به غير از حق و حقوق اوليه، حداقل حرمتي هم براي غير فارسها قائل مي شده است ولي ماجراي نامه اي كه در مورد لزوم حذف زبان تركها نوشته بوده چه بوده است؟! آيا آقاي زيدآبادي هم ايران گرايي را معادل با فارس گرايي و پان فارسيسم مي دانند؟ و يا اينكه به زعم ايشان اقوام و ملل غير فارس ايران، «ايران گرا» تشريف ندارند و در نتيجه «برآورده شدن حقوق مشروع اقوام ايراني» سنخيتي با «ايران گرايي» مورد نظر او ندارد؟! بنابراي دليلي نداشته اقوام و ملل ديگر ايراني همه شان در اين مورد دچار سوء تفاهم بشوند و موجب آزرده خاطر شدن، شكستگي و پيري زودرس آقاي ورجاوند بشوند!! به آقاي زيد آبادي بايد گفت: خلاصه تكليف بايد مشخص شود؛ يا چندين جامعه دهها ميليون نفري دچار سوء برداشت و سوء تفاهم مي شوند و يا اينكه امثال آقاي ورجاوند افكاري فاشيستي و ضد بشري داشته اند.
هنوز هم كه هنوز است به اصطلاح ملي گرايان ايراني، ناسيوناليسم را در ادا نشدن حقوق اقوام ايران و از بين بردن هرگونه مظاهر هويت طلبي در اقشار ديگر جوامع مي بينند و گرنه آقاي زيد آبادي هرگز چنين كلماتي را بر زبان نمي آورد: « (ورجاوند) منطقي‌تر و اخلاق‌گراتر از آن بود كه به حيطه افراط و نژادگرايي وارد شود». واضح است كه گوينده اصلاح طلب اين جمله، آسيميلاسيون و زدودن زبان يك ملت و كوچاندن معلمان بومي آذربايجان را كه راهكارهاي عملي ارائه شده از سوي آقاي ورجاوند به مسؤولان اجرايي وقت است، كاري منطقي، اخلاق گرايانه و وارد نشدن به حيطه افراط و نژادگرايي مي دانند؟! و ديگر قلمم عاجز است از آوردن عبارتي جز اينكه: «جاي تاسف دارد آقاي زيدآبادي! شخصي كه سالهاست در مورد جامعه مدني و دموكراسي مطلب مي نويسيد».
و اين را هم واقعا نه مي دانم و نه مي توانم تعبير و تفسير كنم كه چرا آقاي زيدآبادي در آخر مطلبش، ورجاوند را عاشق ايران زمين و تك‌تك مردمانش از هر قوم و با هر زباني مي داند! اين چه عاشقي بوده كه مي خواسته زبان معشوقانش را از مرز پرگهر بزدايد و اينگونه بر گهرهاي مملكت بيفزايد!
... و يا اينكه بازهم من و امثال من بازهم مبتلا به سوء تفاهم شده ايم و فكر مي كنيم شخصي مثل خاله خرسه آنقدر ما را بي حد و حصر دوست دارد و ...

... و نه زامان اورتاق بير دوشونجه‫يه يئتيشمه ييميزي، تكجه تانري بيلير! و هاچان بيزيم سؤزلريميزي قاناجاقلار؟
و اصلا قانيرلار قانسينلار، قانماييرلار قانماسينلار؛ ائل اؤز ايستكلرينه يئتيشمه‫يي ايسته‫ميش دير و بو ان اؤنملي دير.


* ) حق الناس الترك را نمي دانم ولي حق الله الواحد را كه بعيد مي دانم! چون خداوند متعال يك زبان به اسم تركي را آفريده و بر زبان ميليونها كودك جاري و ساري ساخته، ولي بنده اي از بندگان فارس زبان خدا، راضي نبوده به رضاي خدا.
**) http://www.ham-mihan.org/Released/86-03-20/345.htm#1542

4 comments:

Anonymous said...

yashasin celal bey
zeydabadi bey kimi adamlardan bundan artiq ummaq yanlish bir ishdir. onlar in felsefesinde siaset yalanchiliqla bereber mena dashiyir, chokhda ki akhlaqdan danishsalar ozleri bu sozlere inanmamishlar.

Anonymous said...

مطلب خوبی است. ای کاش به چند تا سایت خبری آذربایجانی می فرستادید تا بازتاب گسترده تری داشته باشد.

Anonymous said...

How could I find the original text of "letter that Mr varjavand was written to Mr Khatami"?
I appriciate if you give me a hint.

Unknown said...

Please see here: http://merendli.blogfa.com/post-28.aspx

In the interview, Mr. Varjavand hasn't denied his anti-ethnic letter.

Yazıları Latin əlifbasında görmək için, mətni kopi eləyib gedin Köçürgə`yə:

köçürgə yazılımı