سالها بود كه گولنآي( ماه خندان/ارديبهشت) آذربايجان را نديده بودم. با توجه به اينكه پس از سالها يك "قيرخ ايكيندي*"(چهل عصر) تمام عيار در آذربايجان روي مي دهد و گولن آي هم يك گولنآي به معناي واقعي است و از سوي ديگر بازي پولاتچيها (گسترش فولاد تبريز) مي خواهند بازي رفت فينال را با پرسپوليس انجام دهند، گفتم چند روزي بروم خلخال و از آنجا هم به قول فارسها يك توكه پا بروم تبريز ببينم اين غوغاي استاديومشان را. استاديومهاي تهران و كرج را كه رفته ايم، ولي اين استاديوم عظيم تبريز شايد يك چيز ديگر باشد. به پيش بيني آب و هوا اعتمادي نبود و هر كسي يك چتر با خود به همراه داشت، و شانس آورديم آن روز استثنائا باران نباريد. بازي ساعت چهار بعد از ظهر يك روز غيرتعطيل برگزار مي شد و شايد به جز همين پنجاه هزار نفر فرصتي براي حضور در استاديوم نداشتند. ولي همين پنجاه هزار نفر غوغاي صد هزار نفري برپا كرده بودند. حواشي اين بازي را پيش از اين نيز شنيده ايد و نمي خواهم در مورد چند و چون آن صحبت كنم و يك راست مي روم سراغ سوژه اصلي يعني علي دايي. ستاره جهاني فوتبال؛ ستاره اي كه نورش آن روز براي آذربايجانيها هيچ فروغي نداشت و متاسفانه بيشتر يك سياه چاله بود تا يك ستاره! من كه فكرش را نمي كردم به محبوب سالهاي نه چندان دور خود بگويم "داش باشيوا بئقئيرت"!
راستش را بخواهيد نمي خواهم ژست افرادي را بگيرم كه بعد از انجام كاري عجيب و غريب، درصدد لاپوشاني و امر و نهي ديگران دربيايد. من هم ميان دهها هزار نفري بودم وقتي كه ديدم دايي جهت وانمود كردن اينكه حرفه اي است و آذري بسيار اصيلي(!) است، بعد از زدن گل برتري كنار خط زمين طوري بالا و پايين مي پريد كه انگار همان فوروارد بيست و چندساله به تيم ملي عربستان گل مي زند و شادي مي كند! اين بالا و پايين پريدنهاي دايي كه به زعم خود يك آذري اصيل است، براي پنجاه هزار آذربايجاني غير اصيل(!) كه گاهگداري جهت تاكيد بر غير اصيل بودن خود فرياد سر مي دهند: "تورك ديلينده مدرسه، اولماليدير هر كسه" بسيار زشت بود. و براي همانهايي كه پس از هر گل خوردني و هر باختي حتي به اهميت همين بازي، جهت روحيه دادن به بازيكنان ترك و غير ترك تيمهاي محبوب خود مي گويند : "عئيبي يوخ"! ولي به راستي اين بالا و پايين پريدنهاي دايي و عدم تذكر به بازيكنان تيمش جهت تلف نكردن بيشتر وقت، چرا بيش از حد عيب داشت كه آذربايجانيها در شماتت كارهاي فرزند آذربايجان فرياد مي زدند دايي ضد فوتبال، و داش باشيوا بئقئيرت!
با توجه به اينكه در چند بازي قبل چنين رفتاري در تبريز مشاهده نشد و حتي دايي با وجود تساوي يا غلبه تيمش هم تشويق شد، فكر مي كنم هيچ كسي نتواند اين عمل و عكس العمل ها را تعبير و تفسير كند. ولي يك نكته را با قاطعيت مي توان گفت شعارهايي كه عليه دايي سر داده شد همانند ديگر رفتارها و شعارهاي منحصر به فرد تماشاگران آذربايجاني فوتبال، فراتر از فوتبال است. در اين ميان دايي نبايد خيلي هم ناراحت باشد و مخاطب اصلي لزوما در داخل ورزشگاه تشريف ندارد! دايي سپر بلايي بود براي همه آذربايجانيهايي كه فارغ از نقش و جايگاه خود در جامعه، و فارغ از تخصص و نوع فعاليت خود فكر مي كنند كه ديگر به آذربايجان احتياجي ندارند. آن روز آذربايجاني ها ثابت كردند همانگونه كه مي توانند فرزند خود را به اوج افتخارات رهنمون كنند، ولي بي اعتنايي، بي مهري و عدم همدلي ببينند، به سادگي هم به قعر بكشانند.
پ. ن. 1:
در مورد خبر مشكوك حمله فيزيكي به دايي بعد از پايان بازي، بايد خاطرنشان كرد كادر فني و مديريتي پرسپوليس قبل از انتشار خبر و اهانت به هويت سربي مربي اصيل و بازيكن فوق ستارهاش يعني كريم باقري، بابد خودشان به توافق مي رسيدند كه آيا با سوزن ته گرد حمله شده، يا با آمپول آلوده، و يا با چاقوي ضامندار؟ يا كسي آمده وشگون گرفته و يا اينكه كار كار يك زنبور و پشه سمچ بوده و يا ...
پ. ن. 2:
هنوز در حال سير خاطرات و احوالات همان بازي بودم، كه مشغول خواندن ايميل يكي از دوستان غير ترك شدم كه چندين جوك فرستاده بود. البته آدرس ايميل من در ميان ليستش است و به خيلي ها از اين ايميلهاي بامزه و با حال و ... مي فرستد. يكبار دوستانه به او تذكر دادم هر ايميلي فوروارد مي كني بكن، به استثناي جوكهاي قوميتي و نژادي. او هم به خواهش من عمل كرد، ولي احتمالا از روي سهو دوباره جوك فرستاده كه از قضا يكي از جوكها مربوط به فوتبال ميشد:
ديگر حال و حوصله سرزنش و اندرز و نصيحت و تذكر و ... نداشتم! بلافاصله چنين جواب دادم:
فكر مي كنيد چه پاسخي بدهد خوب است؟ بخوانيد پاسخ را:
پ. ن. 3:
مطلب بعدي وبلاگ را هم بخوانيد: "ناراحتي يك آذربايجاني اصل"!
--------------------------------
* - "قيرخ ايكيندي" يعني "چهل بعد از ظهر يا چهل عصر" در فصل بهار بعد از عيد نوروز كه چهل عصر پشت سر هم باران ببارد.
راستش را بخواهيد نمي خواهم ژست افرادي را بگيرم كه بعد از انجام كاري عجيب و غريب، درصدد لاپوشاني و امر و نهي ديگران دربيايد. من هم ميان دهها هزار نفري بودم وقتي كه ديدم دايي جهت وانمود كردن اينكه حرفه اي است و آذري بسيار اصيلي(!) است، بعد از زدن گل برتري كنار خط زمين طوري بالا و پايين مي پريد كه انگار همان فوروارد بيست و چندساله به تيم ملي عربستان گل مي زند و شادي مي كند! اين بالا و پايين پريدنهاي دايي كه به زعم خود يك آذري اصيل است، براي پنجاه هزار آذربايجاني غير اصيل(!) كه گاهگداري جهت تاكيد بر غير اصيل بودن خود فرياد سر مي دهند: "تورك ديلينده مدرسه، اولماليدير هر كسه" بسيار زشت بود. و براي همانهايي كه پس از هر گل خوردني و هر باختي حتي به اهميت همين بازي، جهت روحيه دادن به بازيكنان ترك و غير ترك تيمهاي محبوب خود مي گويند : "عئيبي يوخ"! ولي به راستي اين بالا و پايين پريدنهاي دايي و عدم تذكر به بازيكنان تيمش جهت تلف نكردن بيشتر وقت، چرا بيش از حد عيب داشت كه آذربايجانيها در شماتت كارهاي فرزند آذربايجان فرياد مي زدند دايي ضد فوتبال، و داش باشيوا بئقئيرت!
با توجه به اينكه در چند بازي قبل چنين رفتاري در تبريز مشاهده نشد و حتي دايي با وجود تساوي يا غلبه تيمش هم تشويق شد، فكر مي كنم هيچ كسي نتواند اين عمل و عكس العمل ها را تعبير و تفسير كند. ولي يك نكته را با قاطعيت مي توان گفت شعارهايي كه عليه دايي سر داده شد همانند ديگر رفتارها و شعارهاي منحصر به فرد تماشاگران آذربايجاني فوتبال، فراتر از فوتبال است. در اين ميان دايي نبايد خيلي هم ناراحت باشد و مخاطب اصلي لزوما در داخل ورزشگاه تشريف ندارد! دايي سپر بلايي بود براي همه آذربايجانيهايي كه فارغ از نقش و جايگاه خود در جامعه، و فارغ از تخصص و نوع فعاليت خود فكر مي كنند كه ديگر به آذربايجان احتياجي ندارند. آن روز آذربايجاني ها ثابت كردند همانگونه كه مي توانند فرزند خود را به اوج افتخارات رهنمون كنند، ولي بي اعتنايي، بي مهري و عدم همدلي ببينند، به سادگي هم به قعر بكشانند.
پ. ن. 1:
در مورد خبر مشكوك حمله فيزيكي به دايي بعد از پايان بازي، بايد خاطرنشان كرد كادر فني و مديريتي پرسپوليس قبل از انتشار خبر و اهانت به هويت سربي مربي اصيل و بازيكن فوق ستارهاش يعني كريم باقري، بابد خودشان به توافق مي رسيدند كه آيا با سوزن ته گرد حمله شده، يا با آمپول آلوده، و يا با چاقوي ضامندار؟ يا كسي آمده وشگون گرفته و يا اينكه كار كار يك زنبور و پشه سمچ بوده و يا ...
پ. ن. 2:
هنوز در حال سير خاطرات و احوالات همان بازي بودم، كه مشغول خواندن ايميل يكي از دوستان غير ترك شدم كه چندين جوك فرستاده بود. البته آدرس ايميل من در ميان ليستش است و به خيلي ها از اين ايميلهاي بامزه و با حال و ... مي فرستد. يكبار دوستانه به او تذكر دادم هر ايميلي فوروارد مي كني بكن، به استثناي جوكهاي قوميتي و نژادي. او هم به خواهش من عمل كرد، ولي احتمالا از روي سهو دوباره جوك فرستاده كه از قضا يكي از جوكها مربوط به فوتبال ميشد:
ترکه با یه خر داشته فوتبال بازی میکرده. میان بهش میگن بابا این چه کاریه مگه آدم با خر فوتبال بازی میکنه؟ ترکه میگه اونقدرها هم خر نیست، 2 هیچ جلو ست!
ديگر حال و حوصله سرزنش و اندرز و نصيحت و تذكر و ... نداشتم! بلافاصله چنين جواب دادم:
اگه منظورت بازی با پرسپولیسه، اونا یک هیچ برنده شدند!
فكر مي كنيد چه پاسخي بدهد خوب است؟ بخوانيد پاسخ را:
وای به خدا اصلا حواسم نبود این جوکها رو واسه شمانفرستم !!!!گويا رفقاي غير همزبان در حالت بهينه سعي مي كنند عذرخواهي بكنند و بگويند منظوري نداشتند و اينكه دوباره نفرستند! وگرنه رك و پوست كنده مي گويند كه بين خودمان حتما از اين جوكها مي گوييم و به ريشتان ميخنديم. جهت استحضار توسط آذربايجانيهاي كاملا اصيل و حتي غير اصيل!!
واقعا ببخشید! اصلا منظوری نداشتم.
پ. ن. 3:
مطلب بعدي وبلاگ را هم بخوانيد: "ناراحتي يك آذربايجاني اصل"!
--------------------------------
* - "قيرخ ايكيندي" يعني "چهل بعد از ظهر يا چهل عصر" در فصل بهار بعد از عيد نوروز كه چهل عصر پشت سر هم باران ببارد.
1 comment:
هاهاها
قردش جان چوخ گوزل جواب ورمیسیز بو برادر جانا
جوکی اوخیه اوخیه إله أوز أوزومه دهدیم اشک همهن پرسپولیسدی ها
:))))
ساغول
یاشا
Post a Comment