Wednesday, December 25, 2002

ياشاسين خاتمي؛ لاهورلی ايقبال دئيير


þ اونودمارام او گونلری. 76نجی ايلين يازينی دئييرم. نفس توتان چاغلاريدي. بير محترم کيشی گون به گون آدليملاشيردی. آدليملاشاراق آدديملاری دا چوخ بؤيوک ايدی. او خاتمی ايدی! اولوسلار آراسی دانيشيق اونون اؤنملی سؤزو ايدی. مدنی جامعه دن دانيشيردی.

بيز ده دبيرستان دان چيخميش هيجانلی گنجلريديک! منه تای ميليونلار ايرانلی!اؤز عموغلوم خاتمی نين هاواسينا گؤره کؤتدو کؤتک يئدی!

تورک اؤز تاپتالانميش ديلکلر و هوسلرينی اونون آرامانلاريندا گؤروردو. کورد، آياق آلتيندان قاچماغينی، خاتمی نين شوعارلاريندا تاپيردی. عرب، بلوچ، لور و ...، بوتون ايرانلی لار بئله دوشونوردولر. حتی فارسلار دا توپلوملارينين مدنی اولماغينی، اونون ناييليتينده بيليرديلر. سونوجو بيليرسينيز! او جومهور باشقانی اولدو و بو آلتی نجی ايلدی کی دؤزوروک!!

البته اونون آزادليق پايلاماغيندان(!)، تورکلر ده چوخلو فايدالانديلار! تورک اؤيرنجيلرين گوجلو چاليشمالاری بونو اثبات ائدير! آنجاق بيلميرم نئيه بو اولوسلار دانيشيغيندا تورکلرين سؤزو آغير گلير. سيز ده بيليرسينيز کی مدنی جامعه دن دم وورانلار چوخ دانيشماقلاريندان پئشمان اولوبلار. چونکو بو آرادا تورکلر ان بؤيوک آدديملار آتيبلار. نئچه دفعه اولار تورک آيدينلار و اؤيرنجيلر خاتمی و اونون يولداشلارينا آچيق مکتوب يازيبلار و تورکلرين تاپدالانميش حاقلارينی ايسته ميشلر. تبريزين ايلک وکيلي، آنا ياسانين 15و19نجو اصللرينی قبول ائتمير!!

نئيه اونلار جواب وئرميرلر. نئيه تورکلرين نهضتینین خبرلری ياييلمير و اونلاردان دفاع اولونمور؟ نئيه بو مدنی دانيشيق دا تورکلر مدنيت سيز تانينميشلار؟!"کوی دانشگاه" حادثه لرينده، نئيه تبريز بيلي يوردونون اتفاقلاری دئييلمه دی؟ ... بو ايلين آذرين 21نجی گونو چوخ اوزاق دئييل! ...

þ ايکي مين ايکينجی ايل قورتارماقدا دير. خاتمی پاکيستاندا، مدنيتلر دانيشيغندا دير. هانتينگتونون آغيز بورنونو يئره سورتور! نئيه کی ايقبال لاهوری قبرينين، اوستونده ايرانين جومهور باشقانی دوروب و فارسجا شعر دئيه ن، هيندوستانلی ايقبال لاهورونون عظمتيندن دانيشير.

"ياشاسين خاتمی"، لاهورلی ايقبال دئيير!!؟

Monday, December 2, 2002

خجالت هم خوب چيزی است، جناب پاريتو


--- هشتاد و هشتمين سالروز مرگ ستارخان بود؛ به سفارش دوستان، در حال تهيه کردن گزارشی از کم و کيف مراسم بزرگداشت آن روز بودم. در آن ميان مرد ميانسالی که کنار من ايستاده بود، کارهای مرا با کنجکاوی زير نظر داشت. چون نوشتن لحظه به لحظه گزارش با الفبای لاتين راحتتر است، من هم ترکی را به لاتين می نوشتم. آن مرد هم مرا يک گزارشگر حرفه ای که شايد برای بيرون از مرز گزارش می نويسم، فرض کرده بود، در حاليکه گزارش برای دان اولدوزوی خودمان بود!

در خلال برگزاری مراسم، سؤالاتی را از من می پرسيد که يکی از آنها برای من خيلی جالب بود: "گؤره سن بو مراسيم، گئجه، تلويزيوندان پخش اولاجاق؟"(به نظرتان اين مراسم، امشب از تلويزيون پخش خواهدشد؟!) . من هم به شوخی گفتم: "بيلميرمی سن کی ايندی جانلی ياييلير؟"(مگر نميدانی الان بطور زنده پخش می شود؟)!

در آن هنگام, اين حرفها بيشتر در حد مزاح بود ولي بعد از مراسم با ديدن برنامه هاي تلويزيون، واقعاً اين سوال در ذهن من مطرح شد كه چرا رسانه هاي اين مملكت از انعكاس مراسم فرهنگي تركها كه داراي اهميتي حداقل به اندازه نصف ايران هستند, اجتناب مي كنند؟ مگر ما ها چه مي كنيم كه ارزش نمايش كارمان از مسابقات فوتبال و كشتي, مسخره بازيهاي بازيگران تلويزيوني و ... كمتر است؟ من هرگز در مقام التماس از آنها نيستم كه آقايان تو را به خدا ما را هم تحويل بگيريد!, بلكه آنچه مرا آزار مي دهد آن است كه ديگر هموطنان اين كارهاي مقدس فرهنگي را توطئه شوم بيگانگان و استعمارگران غربي بدانند. آيا عدم معرفي راستين حركات فرهنگي, اجتماعي تركهاي ايران باعث نمي شود كه چنين فعاليتهايي مترادف با كارهاي زيرزميني و تجزيه طلبانه تلقي شود؟! پس معلوم است, اگر غولهاي رسانه اي داخلي برنامه اي بر پوشش اين فعاليتها نداشته باشند, به سادگي, خوراك خبري براي بنگاههاي خبرپراكني برون مرزي تامين خواهدشد و بيچاره دانشجويان و فعالان ترك كه هركاري مي كنند, ديگران از آنها به نفع خود بهره برداري مي كنند و بينواتر كل تركها و آذربايجانيان كه از حال خود بي خبرند. مانند مرگ صفرخان؛ پيرمرد آذربايجانی که سي و دو سال زنداني بودنش را، آذربايجانش بخشيد به دست اصلاح طلبان وصله کار.


--- بازهم مي خواهم اصل هشتاد-بيست پاريتو 1 را در نوشته هايم بکار برم، اما به گونه ای ديگر؛ برای يافتن درصد آگاهی در ميان جماعت ترک و فارس! حداقل در محيط دانشگاه برای من ثابت شده است که اکثر مردم فارس، مواقعي که مردم با هم ترکي حرف مي زنند يا مثلاً مراسمی فرهنگي دارند، واکنش نشان می دهند، حتی اگر جزو بيست درصد فعال فرهنگی يا سياسي آنها نباشند؛ مثل همين دوست فارسي زبان من. اصالت او از ترکان مرکزي ايران است ولي يکي، دو نسل است که ديگر فارسي صحبت مي کنند. سر او هميشه به کارهاي خودش گرم است، يک ايرانی معمولي که با زندگي درگير است و البته گاهي هم مثل ديگر ايرانيان از سياست و ... سر در مي آورد! او بعد از اينکه فهميد، بنده هم کم و بيش، به اصطلاح(!) درگير مسائل ترک و فارس و به قول بعضی ها از سينه چاکان(!) آذربايجاني مي باشم، بدون داشتن هيچگونه آگاهي در اين مسائل مي خواهد، نه فقط افکار مرا، بلکه کل نهضت فرهنگی ترکهاي ايران را زير سؤال ببرد! پس از کلي صحبت و آوردن اما و اگر بالاخره او راضي شد(!) که ترکها هم مي توانند اصل پانزده و نوزده قانون اساسي را براي خود بکار برند، ولی وقتی فهميد ترکهاي ايران به اين هم راضي نيستند و دولت را موظف به صرف بودجه و هزينه براي تحصيل زبان ترکي در مدارس و دانشگاهها مي دانند، سريعاً طرحي نو، مي اندازد! :"نه! دولت بايد برای اين کار از ترکها ماليات بگيرد!". وقتی ديدم دارم بدهکارتر مي شوم، نخواستم بيشتر از آن گفتگوی متمدنانه بکنم و به همين اکتفا کردم: "ما ماليات هم مي دهم، ولي براي فارسي تاجيکستان و افغانستان خرج مي شود، نه براي ترکي خودمان"!

--- شب است؛ شبکه تهران سريال به ظاهر طنزي دارد؛ اگر اين مملکت عاری از ترک بود، آيا چاشني خنده اين برنامه ها، بازهم به سادگی تهيه می شد؟! تراژدی خنده به يکديگر! ...

اخبار شبانگاهي شبکه سه هم جالب است؛ گوينده يک خبر مهم فرهنگي را با آب و تاب به استحضار ملت مي رساند. مضمون خبر، حفظ ميراث فرهنگی گذشتگان است، آنهم حفظ زبان سمناني! از اين پس در چارچوب اصل پانزده قانون اساسي، زبان سمناني در مدارس سمنان تدريس خواهدشد تا کودکان سمناني زبان پدران خود را فراموش نکنند. بچه هاي سمناني به زبان سمناني به ابراز احساسات مي پردازند و شادي خود را اعلام مي کنند. گزارشگر و گوينده هم به تشويق آنها مي پردازند!

من هم به ياد مي آورم دکتر محمدزاده صديق را! در عرض دو، سه روز از تهران به اصفهان و بالعکس، از تهران به تبريز، از تبريز به بناب و ... هرکجا که دانشجويان ترک، با مصيبت فراوان رضايت مسؤولان فرهنگي(!) را به دست مي آوردند که بايد کلاس آموزش زبان ترکي را هم داشته باشند، به آنجا می رفت و بدون خستگي به آنهای ترک، ترکي ياد می داد! ولي مگر جناب پاريتو با آن اصل اجباريش، اجازه داد به صدا و سيما و ... که اوضاع و احوال اکثر مردم را بازگو نمايند!

واقعاً خجالت دارد جناب پاريتو! که اصل علمي ات را به خورد مورداکهاي رسانه ای دادی. آنها هميشه به فکر اقليت هستند و به دنبال اخبار آنان. خوب هر چه باشد مردم سمنان هم حق آب و گل دارند در اين مملکت!!

پايان
آذر 81


1- آقاي پاريتو، دانشمند ايتاليايي، مطرح كننده نظريه 20-80 مي باشند؛ طبق اين نظريه مي‌توان گفت 80درصد ثروت جهان در دست 20درصد مردم مي‌باشد؛ يا در يك انبار 20درصد اشياء 80درصد ارزش كل را دارا مي‌باشند! آيا به نظر شما بيش از 80درصد تبليغات و مانور فرهنگي در ايران پيرامون فرهنگ 20درصد از كل جمعيت نمي‌چرخد؟

Sunday, December 1, 2002

İlk postum - پست اول

Türkcə:

Bura xoş gəlibsiniz. Bura mənim WebLaqım dır! Weblog(ya Bloq) yazmağın mod olmağına baxmayaraq, mən Türkcə dərgi yaymaq da sabiqə varımdır. İsfahan da çıxan Parlaq Danulduzu tanısınız, onda mən də olduqca çalışardım.Bu dərgi bu ilin yazında iranın mərkəzi bölgələrin, Öyrəncisəl dərgilərin arasında, mədəniyyətlər danışığı bölümündə alqışlandı(birinci rütbə yoxudu!) və Toplumsal, Palitik dərgilərin arasında 3cü məqamı ələ gətirdi.

Farslar demişkən, Qurdun tövbəsi ölümdür. Mən də BiliYurdu tərk edərkən o işlərdən əl çəkəmmirəm. Baş dan keçən fikirlərimi, Ürəkim də olan sözlərimi və başqa ulusal aramanlarımı sizilə orta qoyacayam. Olursa mənim alçaq və əskik düşüncəm sizin yardımı ilə yüksəlsin.


فارسی هم بلدم (البته با لهجه، ولي نه در نوشتن)!

به اينجا خوش آمديد. اينجا وبلاگ من خواهدبود. با اينکه وبلاگ نويسي مد شده، چندان هم در کارهاي ژورناليستي کم تجربه نيستم، اوايل ورودم به دانشگاه براي مجله علمي دانشکده مان مقاله مي نوشتم و بعد از اينکه احساس کردم ترکی هم بلدم(!)، يکي از اولين نشريات دانشجويي ترکي ايران را منتشر کرديم، اسمش دان اولدوزو بود، يعني ستاره صبحگاهي. دان اولدوزو، در جشنواره نشريات دانشجويي منطقه مرکزي کشور در زمينه گفتگوي تمدنها تقدير شد(البته مقام اولي هم در اين بخش نبود)، و مهمتر اينکه در ميان بيش از 100 نشريه سياسي اجتماعي هم شايسته تقدير شناخته شد که به نوعي مقام سوم بود!

به قول فارسها ، توبه گرگ مرگ است. بعد از اتمام دوران دانشگاه، باز هم نميتوانم از آن کارها دست بردارم! به راه انداختن وبلاگ شايد ساده ترين کار باشد. در اين صفحات بيشتر، از ملت ترک ايران و سرزمين مادريم آذربايجان، خواهم نوشت، حرف دل و افکارم را با شما در ميان خواهم گذاشت. شايد انديشه ناقص من با کمک شما روند صعودي بپيمايد. چشم به راه نظرهايتان هستم!

Yazıları Latin əlifbasında görmək için, mətni kopi eləyib gedin Köçürgə`yə:

köçürgə yazılımı