انگار تلويزيون صدا خفه كن گذاشته بود تا صدا واضح نباشد ولي به محض اينكه دوربين عكس شهريار را نشان داد و گزارشگر هم به روز ملي شعر و ادب اشاره و سالروز درگذشت شهريار اشاره كرد، تماشاگران هم تصوير شهريار را در اسكوربورد ديدند، در يك هماهنگي بينظير، بلافاصله فرياد زدند: "تورك ديلينده مدرسه اولماليدير هر كسه (مدرسه به زبان تركي براي همه)".
البته تلويزيون فرصت كافي را نداشت تا اين صدا را هم پايين بياورد، ولي حتي اگر مفهوم نبود از روي آهنگ هم مي شد تشخيص داد يكي از معروفترين حرفهاي تركها را!
در كنارحرفهاي رايج و صداي هياهويي كه شنيده مي شد، تماشاگران حرف جديدي را مي گفتند. هر چه صداي تلويزيون را بلند كردم، نفهميدم چه مي گويند. به نظر نمي آمد كه به علي دايي و كريم باقري متلك پرانده و بي غيرتي و سكوتشان در استاديوم آزادي تهران را به سرشان مي زنند.
و بالاخره متوجه ميشوم آنچه تماشاگران در بازي شهرداري و پرسپوليس مي گفتند چه بود. در حالي متوجه مي شوم كه اشك در چشمانم حلقه زده، چشماني كه به سادگي اشكش در نميآيد. چون كساني كه هفته قبل حتي با وجود باخت در يك بازي خانگي تيم محبوبشان تراختور براي حفظ روحيه رقصيده و شادي مي كردند، از همگان دعوت مي كردند تا اشك بريزند:
و حالا متوجه مي شوم افتخار سابقمان چرا مستحق شماتت بوده است! وی به خاطر حقوقي كه براي شخص خود قائل بوده، ساعتها در تلويزيون ملي صحبت كرده و پيراهن شركت خود را بر تن بازيكنان مي كند و دهها استفاده ابزاری دیگر از جایگاه خود کرده ولی در عين حال اين حق را براي همزبانانش قائل نيست، نگاهي فراتر از فوتبال در ميادين فوتبال داشته و به خاطر درياچه اروميه و زبانشان حتي اشك هم بريزند. او حتی اين كارها را بيشرفي و تشويق آتاتورك مي داند!
ديگر نمي توانم تايپ كنم، چشمانم ديگر مانيتور را نمي بيند...
ویدئو زیر را ببینید:
البته تلويزيون فرصت كافي را نداشت تا اين صدا را هم پايين بياورد، ولي حتي اگر مفهوم نبود از روي آهنگ هم مي شد تشخيص داد يكي از معروفترين حرفهاي تركها را!
در كنارحرفهاي رايج و صداي هياهويي كه شنيده مي شد، تماشاگران حرف جديدي را مي گفتند. هر چه صداي تلويزيون را بلند كردم، نفهميدم چه مي گويند. به نظر نمي آمد كه به علي دايي و كريم باقري متلك پرانده و بي غيرتي و سكوتشان در استاديوم آزادي تهران را به سرشان مي زنند.
و بالاخره متوجه ميشوم آنچه تماشاگران در بازي شهرداري و پرسپوليس مي گفتند چه بود. در حالي متوجه مي شوم كه اشك در چشمانم حلقه زده، چشماني كه به سادگي اشكش در نميآيد. چون كساني كه هفته قبل حتي با وجود باخت در يك بازي خانگي تيم محبوبشان تراختور براي حفظ روحيه رقصيده و شادي مي كردند، از همگان دعوت مي كردند تا اشك بريزند:
" گلين گئدك آغلاياق، اورمو گؤلون دولدوراق"
(" بياييد برويم گريه كنيم، بلكه درياچه اروميه پر شود ")
و حالا متوجه مي شوم افتخار سابقمان چرا مستحق شماتت بوده است! وی به خاطر حقوقي كه براي شخص خود قائل بوده، ساعتها در تلويزيون ملي صحبت كرده و پيراهن شركت خود را بر تن بازيكنان مي كند و دهها استفاده ابزاری دیگر از جایگاه خود کرده ولی در عين حال اين حق را براي همزبانانش قائل نيست، نگاهي فراتر از فوتبال در ميادين فوتبال داشته و به خاطر درياچه اروميه و زبانشان حتي اشك هم بريزند. او حتی اين كارها را بيشرفي و تشويق آتاتورك مي داند!
ديگر نمي توانم تايپ كنم، چشمانم ديگر مانيتور را نمي بيند...
ویدئو زیر را ببینید:
No comments:
Post a Comment