Wednesday, October 8, 2008

قانماز نما


اين ضرب المثلهايي كه از تبريزي ها شنيده ام، بي نظير و جالبند و همواره به خاطر مي مانند؛ پنج سال قبل، زمان خدمت سربازي در بندرعباس يكي از رفقاي تبريزي اين جمله را در مورد يكي به كار برد، كه الان هم باعث خنده ام مي شود:
«فيلاني دئيير: نئجه سن قانمايام، قالاسان يانا يانا؟!»(يعني فلاني ميگه: چطوري خودم را بزنم به نفهمي تا واقعا بسوزي؟!).

اين اوصافي كه نويسنده وبلاگ 'خارج از مكان'(در مطلب نقشه گربه اي شكل) در مورد يك آدم استثنايي ساكن تبريز آورده، مرا به ياد همان خاطره مي اندازد و به اين نكته پي مي برم كه تبريزي ها به علت مواجهه با چنين افراد محير العقولي است، كه چنين متلكهايي را ابداع مي كنند! مخصوصا وقتي مطابق با شواهد و قرائن مي بينند، طرف واقعا هم آدم كم عقلي نيست و مثلا زماني مهندسي عمران دانشگاه تبريز را مي خوانده! ولي، خوب، اين آقاي باهوش وقتي خود را مي زند به نفهمي تا بقيه را عصبي كند، تبريزي ها كه دست روي دست نمي گذارند و بايد متلكي سنگين بپرانند!

و واقعا اگر كسي بيايد و پس از مطالعات چندين ساله تاريخ مشروطه و معاصر آذربايجان، به اين نتيجه برسد كه پيشه وري تجزيه طلب نبوده، در حاليكه دانشجويان هويت طلب آذربايجاني با انتشار مجلات و برپايي شب شعر و جشنواره فرهنگي – دانشجويي جدايي طلب هستند و در روز روشن بيايد با رسانه اي كه طرح خاورميانه بزرگ آمريكا را تبليغ مي كند، مصاحبه كند و از طريق آنها از دولت جمهوري اسلامي بخواهد كه چنان دانشجويان به زعم خود بالقوه تجزيه طلب را به شدت سركوب كند، مصداق بالفعل همان متلك تبريزي هاست!

ي. س(يازاندان سونرا):
دست نويسنده وبلاگ ارمغان درد نكند كه اداي صحيح ضرب المثل را گفت و من هم اصلاح كردم. ضمنا مثل اينكه اين ضرب المثل به جز تبريز در مناطق ديگر آذربايجان، و البته ولايت خودم خلخال و كيوي، هم مصطلح است و من احتمالا، چون امثال اشخاص مورد بحث را كم ديده ام، با ضرب المثل فوق هم، ديرتر آشنا شده ام!

Sunday, October 5, 2008

ياشاسين تهران


به خاطر اعتقاد به آزادي بيان و وجود سلايق مختلف در انتخاب راه و روش ها نمي خواهم از سيد حيدر بيات خرده بگيرم كه چرا با فلان سايت كه معمولا قضايا و اخبار را به گونه دلخواه خود و جور ديگري بيان مي كند و از قديم الايام، اشتهار به درج شايعات هراس افكن دارد، اينقدر جدي بحث مي كني، و آنچه اهمييت دارد، محتوا است و نه عنوان؛ ولي رنجش او به خاطر مسأله اي كه همان سايت، مسبب آن شده، باعث مي شود من هم نكات زير را بيان كنم. اكثر حرفها هم بر سر عبارت «تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان» خواهد بود كه سايت فوق بر سر مطلب نويسنده وبلاگ آلما يولو چسبانده، و نه غير از آن:

1- رسانه هايي كه در چسباندن انگ، تبحر ويژه اي داريد! مطلبي را اگر با اكراه منتشر مي كنيد، اصلا چرا منتشرش مي كنيد؟ فكر نمي كنم كسي التماس بكند كه بيا و اين نوشته را منتشر كن! و البته دوستان آذربايجاني اين را مد نظر داشته باشند، قبلا خبرهاي مرتبط با آذربايجان حتي با اكراه هم منتشر نمي شد و اين نشان از اين دارد، آنطور هم نيست كه ميخ آهني در سنگ اصلا فرو نرود. البته اين هم جاي شكر دارد، هر كاري كه از سوي فعالان هويت طلب آذربايجان انجام مي شود، از سوي عوام و خواص و هر گروهي پذيرفته شده، فرهنگي و مدني است و نه از انواع ضد فرهنگي و خشن ديگر! اين را به همه هموطنان تبريك مي گويم.

2- اينكه آذربايجان با تهران مراودات فرهنگي دارد، كه به صلاح همه است! شما كه نمي خواهيد مردم آذربايجان، چشمشان به سوي باكو و گنجه و استانبول باشد؟!

3- دست تهران درد نكند كه به آذربايجان(و البته توسط فرزندان آذربايجام) صادرات فرهنگي دارد، ولي اينكه چرا ضمن پناه دادن به آنها، بعضي وقتها قات مي زند و حال آنها را مي گيرد، معلوم نيست! احتمالا با بقاياي سوابق مذبوحانه تخريب فرهنگي و آسيميلاسيون آذربايجان در نود سال اخير مرتبط باشد، كه انشاءالله چنين مشكلهايي هم حل شدني است. يادمان نرود، مردادماه امسال،شاهد گراميداشت با شكوهي از دكتر صديق(دوزگون) در فرهنگسراي بهمن تهران بوديم. و متأسفانه، تبريز هنوز هم مهياي اين نيست كه در آن چنان تقدير شايسته اي از اديب و محقق بزرگ آذربايجاني بشود!

4- بازهم دند تهران نشينان نرم، كه به زعم عده اي كاسه داغتر از آش بوده، و همواره دغدغه فرهنگ آذربايجان را داشته و در راستاي بسترسازي فرهنگي شب و روز ندارند؛ اين خواهش در راستاي قانون اساسي و براي چند صد ميليونيومين بار، اينجا مطرح مي شود كه يك فكري به حال زبان مادري بچه هاي آذربايجان هم بشود؛ مخصوصا مهرماه هم كه هست!

5- آنهايي كه هزاران كيلومتر دورتر از گود نشسته و حتي دستي بر آتش هم ندارند، و با عبارتهايي نظير «توليد فرهنگي از تهران براي آذربايجان»، قصد تكه و متلك(ـهاي چند متغيره!) دارند كه تهران نه براي ميليونها ترك ساكن در تهران بلكه براي استانهاي ترك نشين كم امكانات آ‌ذربايجان، دارد زحمت زيادي مي كشد و از طرف ديگر اصولا خود مردم آذربايجان هم با كارهاي فرهنگي مربوط به خود(بخوانيد قوميتي) ميانه اي ندارند، بهتر است بدانند با اتخاذ چنين تاكتيكي، خودشان بيشتر ضربه پذيرترند، و متناظر و مصداق چنين تعبير و تفسيري، يقينا فعاليتهاي خودشان است و نه داخل ايران! دانستن اين نكته لازم است كه جامعه داخل ايران همچون مجمع الجزاير پراكنده اي نيست كه همبستگي ها، ارتباطات و آگاهي ها در آن كمرنگ و ضعيف باشد.

6- با فرض اينكه تهران توسط يك سلسله ترك تبار ايراني بنا نشده، و در آن هم اكنون حتي يك ترك هم، نه زندگي، و نه كار مي كند(!)، و به فرض اينكه كليه خدمات فرهنگي ويژه تركهاي ايراني را غير تركهاي تهران انجام مي دهند(!)، بازهم جاي هيچگونه منت و طلبكاري نيست كه پايتخت و دولت يك كشور براي اقوام و ملل ساكن در نقاط ديگر همان كشور توليد فرهنگي ( البته بدون اتخاذ استراتژي آسيميلاسيون) بكند و بايد واقعا بدون درك و تعقل بود كه در مقابل حرفهاي شيشه خرده داري همچون «تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان»، سكوت كرد.

7- چون من نديده ام مي پرسم؛ آيا مي دانيد در برابر هر هزار كتاب فارسي كه با بودجه دولتي منتشر مي شود، چند كتاب تركي انتشار مي يابد، و در برابر هر هزار ساعت برنامه راديو-تلويزيوني فارسي، چند ساعت برنامه درون مرزي و سراسري تركي پخش مي شود؟

Yazıları Latin əlifbasında görmək için, mətni kopi eləyib gedin Köçürgə`yə:

köçürgə yazılımı