به خاطر اعتقاد به آزادي بيان و وجود سلايق مختلف در انتخاب راه و روش ها نمي خواهم از
سيد حيدر بيات خرده بگيرم كه چرا با فلان سايت كه معمولا قضايا و اخبار را به گونه دلخواه خود و جور ديگري بيان مي كند و از قديم الايام، اشتهار به درج شايعات هراس افكن دارد، اينقدر جدي بحث مي كني، و آنچه اهمييت دارد، محتوا است و نه عنوان؛ ولي رنجش او به خاطر مسأله اي كه همان سايت، مسبب آن شده، باعث مي شود من هم نكات زير را بيان كنم. اكثر حرفها هم بر سر عبارت «تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان» خواهد بود كه سايت فوق بر سر مطلب نويسنده وبلاگ آلما يولو چسبانده، و نه غير از آن:
1- رسانه هايي كه در چسباندن انگ، تبحر ويژه اي داريد! مطلبي را اگر با اكراه منتشر مي كنيد، اصلا چرا منتشرش مي كنيد؟ فكر نمي كنم كسي التماس بكند كه بيا و اين نوشته را منتشر كن! و البته دوستان آذربايجاني اين را مد نظر داشته باشند، قبلا خبرهاي مرتبط با آذربايجان حتي با اكراه هم منتشر نمي شد و اين نشان از اين دارد، آنطور هم نيست كه ميخ آهني در سنگ اصلا فرو نرود. البته اين هم جاي شكر دارد، هر كاري كه از سوي فعالان هويت طلب آذربايجان انجام مي شود، از سوي عوام و خواص و هر گروهي پذيرفته شده، فرهنگي و مدني است و نه از انواع ضد فرهنگي و خشن ديگر! اين را به همه هموطنان تبريك مي گويم.
2- اينكه آذربايجان با تهران مراودات فرهنگي دارد، كه به صلاح همه است! شما كه نمي خواهيد مردم آذربايجان، چشمشان به سوي باكو و گنجه و استانبول باشد؟!
3- دست تهران درد نكند كه به آذربايجان(و البته توسط فرزندان آذربايجام) صادرات فرهنگي دارد، ولي اينكه چرا ضمن پناه دادن به آنها، بعضي وقتها قات مي زند و حال آنها را مي گيرد، معلوم نيست! احتمالا با بقاياي سوابق مذبوحانه تخريب فرهنگي و آسيميلاسيون آذربايجان در نود سال اخير مرتبط باشد، كه انشاءالله چنين مشكلهايي هم حل شدني است. يادمان نرود، مردادماه امسال،شاهد گراميداشت با شكوهي از دكتر صديق(دوزگون) در فرهنگسراي بهمن تهران بوديم. و متأسفانه، تبريز هنوز هم مهياي اين نيست كه در آن چنان تقدير شايسته اي از اديب و محقق بزرگ آذربايجاني بشود!
4- بازهم دند تهران نشينان نرم، كه به زعم عده اي كاسه داغتر از آش بوده، و همواره دغدغه فرهنگ آذربايجان را داشته و در راستاي بسترسازي فرهنگي شب و روز ندارند؛ اين خواهش در راستاي قانون اساسي و براي چند صد ميليونيومين بار، اينجا مطرح مي شود كه يك فكري به حال زبان مادري بچه هاي آذربايجان هم بشود؛ مخصوصا مهرماه هم كه هست!
5- آنهايي كه هزاران كيلومتر دورتر از گود نشسته و حتي دستي بر آتش هم ندارند، و با عبارتهايي نظير «توليد فرهنگي از تهران براي آذربايجان»، قصد تكه و متلك(ـهاي چند متغيره!) دارند كه تهران نه براي ميليونها ترك ساكن در تهران بلكه براي استانهاي ترك نشين كم امكانات آذربايجان، دارد زحمت زيادي مي كشد و از طرف ديگر اصولا خود مردم آذربايجان هم با كارهاي فرهنگي مربوط به خود(بخوانيد قوميتي) ميانه اي ندارند، بهتر است بدانند با اتخاذ چنين تاكتيكي، خودشان بيشتر ضربه پذيرترند، و متناظر و مصداق چنين تعبير و تفسيري، يقينا فعاليتهاي خودشان است و نه داخل ايران! دانستن اين نكته لازم است كه جامعه داخل ايران همچون مجمع الجزاير پراكنده اي نيست كه همبستگي ها، ارتباطات و آگاهي ها در آن كمرنگ و ضعيف باشد.
6- با فرض اينكه تهران توسط يك سلسله ترك تبار ايراني بنا نشده، و در آن هم اكنون حتي يك ترك هم، نه زندگي، و نه كار مي كند(!)، و به فرض اينكه كليه خدمات فرهنگي ويژه تركهاي ايراني را غير تركهاي تهران انجام مي دهند(!)، بازهم جاي هيچگونه منت و طلبكاري نيست كه پايتخت و دولت يك كشور براي اقوام و ملل ساكن در نقاط ديگر همان كشور توليد فرهنگي ( البته بدون اتخاذ استراتژي آسيميلاسيون) بكند و بايد واقعا بدون درك و تعقل بود كه در مقابل حرفهاي شيشه خرده داري همچون «تولید فرهنگی از تهران برای آذربایجان»، سكوت كرد.
7- چون من نديده ام مي پرسم؛ آيا مي دانيد در برابر هر هزار كتاب فارسي كه با بودجه دولتي منتشر مي شود، چند كتاب تركي انتشار مي يابد، و در برابر هر هزار ساعت برنامه راديو-تلويزيوني فارسي، چند ساعت برنامه درون مرزي و سراسري تركي پخش مي شود؟